رهنمودهاى اخلاقى امام رضا(علیه السلام)
مقدمه
سراسر زندگانى حضرت ثامن الحجج امام رضا علیه السلام مشحون از رهنمودهایى در اخلاق و تعلیم و تربیت مى باشد که استقصاء وغوررسى همه آنها در حدود توان و بضاعت ناچیز این بنده نیست، و حتى به آسانى معترفم که اطلاعات محدود و اندک این جانب به عشرى از اعشار و به نمى از یَم آنها رسا نمى باشد. اما اجمالاً بى هیچگونه تردیدى معتقدیم که همه امامان معصوم علیهم السلام داراى منصب الهى در جهت ارشاد مردم بوده اند، لذا راهنمایهاى آنان مبتنى بر یک بنیادى الهى و آسمانى مى باشد که سزاست بشر براى نیل به سعادت، این ارشادات را الگوهایى واجب الاتّباع براى تمام شئون حیاتى خویش قرار دهد.
امام رضا در مقام و پایگاه رضا به قضاى الهى
این امام بزرگوار ما به رضا نامبردار مى باشد، نامى که سراسر زندگانى آن حضرت و حالات درونى و شخصیت روانى او را در یک مقام والاى اخلاقى خلاصه مى کند. بدیهى است که این نام و عنوان به گزاف براى آن حضرت انتخاب نشده است، بلکه با آینده نگرى و بینشى روشن چنین نامى از میان نامها براى این امام گزین شده است. چنان که نام هاى همه ائمه علیه السلام بازگوکننده یک سلسله واقعیاتى متناسب با شخصیت آنها بوده و نمودارترین حالات روحى آنها را روشنگر است.
بنابراین ما طلیعه بحث خود را با بررسى این نام و عنوان آغاز مى کنیم که خود بیانگر یکى از مقامات والاى اخلاقى و ازثمرات شکوهمند تربیت صحیح مى باشد.
با وجود این که این امام بزرگوار با آسیبهاى گوناگونى مواجه بود که جان و تن او را مى آزرد و بدور از زادبوم و اهل و عیال به سر مى برد، به هیچ وجه از پایگاه رضاى به قضاء الهى نلغزید، و هرگز بى تابى و بد گمانى نسبت به خداى متعال از او دیده نشد؛ بلکه هر حالتى که در طرز رفتار آن حضرت مشاهده مى شد، نمایانگر روحى سرشار از رضا بوده است؛ چنان که نکات و گزارشهاى کوتاهى که در پیش داریم گویاى همین حقیقت مى باشد، لذا باید گفت که این شخصیت عظیم انسانى با نام خود و روحى که این عنوان را تأیید مى کرد بشریت را به مقامى از نظر اخلاق و تربیت رهنمون گشت که از دیدگاه همه عرفاء و خدا آشنایان از پرفضیلت ترین مقامات انسانى و عالى ترین مراحل کمال اخلاقى به شمار است.
براى این که از این پایگاه اخلاقى و ارزش آن تا حدودى واقف گردیم راجع به آن فشرده اى از سخن بزرگان را بازگو مى کنیم، امّا قبلاً روایتى را که از امام رضا علیه السلام نقل شده است در زیر مى آوریم : آن حضرت فرموده است :
ایمان داراى چهار رکن مى باشد :
1 ـ توکل به خدا
2 ـ رضا به قضاى او
3 ـ تسلیم در برابر امر او
4 ـ واگذار کردن امور به او
اصولاً رضا را باید ثمره محبت، و محبت را ثمره معرفت دانست؛ زیرا آن کسى که شخصى را به خاطر کمالات و صفات خوشى که در او وجود دارد دوست مى دارد به همان اندازه که بر مراتب معرفت و آگاهى وى نسبت به او افزوده مى شود دوستى و دلبستگى به وى در او رو به فزونى مى گذارد. اگر کسى با چشم بصیر جلال و کمال الهى را بنگرد قهراً به خدا دلبستگى مى یابد و حبّ او به خداـبا افزایش معرفت نسبت به اوـفزاینده مى گردد :
والّذین آمنوا اشد حبّاً لله ( بقره : 165 ) افرادى کهـبه خاطر فزونى معرفتـداراى ایمان هستند، حبّ آنها نسبت به خدا استوارتر و فزونتر مى باشد.
وقتى شخص دوستدار خدا باشد هر پدیده و دستاوردى که از ناحیه او مى رسد نیکو و زیبا تلقى کرده و آن را پسند مى کند. چنین موضع روانى در انسان بیانگر رضاى او نسبت به خداى متعال است.
رضا فضیلت شکوهمندى است که باید گفت تمام فضائل اخلاقى در آن خلاصه مى شود، خداوند متعال مقام رضاى شخص به خود را با رضاى خود از آن شخص مقرون ساخته و از این رهگذر شکوه و عظمت آن را بیان نموده است، آنجا که مى فرماید :
رضى الله عنهم و رضوا عنه ( مائده : 119 ) خدا از آنها راضى است و آنان نیز از وى راضى هستند.
نبى اکرم ( صلى الله علیه و آله وسلم ) رضا را دلیل ایمان انسان معرفى کرده است، آن گاه که گروهى از یارانش را مورد سؤال قرار داد و فرمود:
نشانه ایمان شما چیست؟
عرض کردند: در برابر بلایا و گرفتاریها صابر هستیم، و به گاه رفاه و خوشى خداى را سپاسگزاریم، و به هنگام در رسیدن قضاى الهى از رضا برخورداریم.
آن حضرت به آنان فرمود: سوگند به خداوندگار و صاحب کعبه که شما داراى ایمان مى باشید».
به امام صادق علیه السلام عرض کردند:
از چه طریقى مى توان به ایمان مؤمن پى برد؟
فرمود: از طریق تسلیم او در برابر خدا، و رضاى او در مقابل حوادث خوش و ناخوشى که به او روى مى آورد.
درجات و مراتب رضا
رضا داراى سه درجه و مرتبه است:
الف ـ رضاى متقین :
انسان راضى در چنین مرحله اى رنج و درد آسیبها را کاملاً درک کرده و آن را احساس مى نماید امّا بدان راضى است؛ بلکه به بلا و آسیبها گرایش داشته و عقلاً خواهان آن مى باشد؛ اگر چه طبعاً از آن بیزار است؛ امّا چون هدف این است که به ثواب وقرب الهى نائل گردد و وارد بهشتى شود که گستره آن، فاصله میان آسمان و زمین را تشکیل مى دهدـبهشتى که براى متقین آماده شده استـتن به بلا و مصیبت مى دهد حتى بدان عقلاً راغب مى باشد مانند کسى که طبق دستور طبیب حاذقى باید عمل جراحى بر روى او انجام گیرد و صلاح و سلامت او از راه همین جراحى صیانت مى گردد. این بیمار مى داند که این جراحى با درد و رنج همراه است امّا به چنین درد و رنجى راضى و بلکه بدان راغب است تا سلامت خود را به دست آورده و حتى از جرّاحـبه خاطر همین درد و رنجى که بر او وارد مى سازدـسپاسگزار است.
ب ـ رضاى مقربین :
در این مرحله اگر چه رنج بلا و مصیبتها را درک مى کند امّا دوستدار چنین رنجى است؛ چرا که محبوب او خواهان چنین رنجى مى باشد، و رضاى محبوب را در آن مى بیند؛ زیرا وقتى حب و دوستى بر کسى چیره گشت، همه هدف و خواسته او این است که رضاى محبوب خویش را به دست آورده باشدـو به همین جهت بود که امام رضا علیه السلام از نظر روانى در حال رضا نسبت به خداوند متعال به سر مى برد و مردم را نیز به چنین حالت خوشآیند و سعادت آفرینى دعوت مى کرد، و لذا مى فرمود:
« اگر کسى در برابر روزى کم از حق تعالى راضى باشد حق تعالى نیز از او در برابر اندک راضى خواهد بود ».
از احمد بن عمر بن ابى شیبه حلبى و حسین بن یزید، معروف به « نوفلى » روایت شده است که مى گفتند:
حضور امام رضا علیه السلام رسیدیم و عرض کردیم:
ما در نعمت و رفاه و فراخ روزى به سر مى بردیم: لکن حالمان دگرگونه شده و گرفتار فقر و تهى دستى شدیم، دعا کن خداوند متعال حالت گذشته را به زندگانى ما بازگرداند.
فرمود: مى خواهید چه بشوید؟ آیا دوست مى دارید چون سلاطین باشید؟ و خوشحال مى شوید که همانند طاهر و هرثمه زندگانى کنید؟ و این حالت رضاى درونى را از دست نهاده و از این عقیده و آئینى که بدان پاى بند هستید بیگانه گردید؟
آنها در پاسخ عرض کردند: نه، سوگند به خدا اگر دنیا و آنچه در آن است و تمام زر و سیمى را که در آن وجود دارد در اختیارمان قرار دهند ما را راضى نخواهد کرد که از این حالت دست برداریم.
حضرت فرمود: حق تعالى گوید:
اعملوا آل داود شکراً و قلیل من عبادى الشکور ( سبأ : 13 ) اى خاندان داود، شاکر و راضى باشید که بندگان شاکر و دلخوش و راضى من، اندک هستند.
سپس آن حضرت فرمود: نسبت به خدا داراى حسن ظن باش؛ چرا که اگر کسى در برابر خدا برخوردار از حسن ظن باشد، مرحمت الهى را در گمان خویش مى یابد، و اگر کسى به روزى کم راضى و قانع باشد خدا نیز عمل اندک را از او پذیرا مى گردد، و چنانچه به رزق اندکى از حلال دلخوش باشد، مؤونه او سبک گشته و شاد و خرم خواهد بود و خدا او را به درد و رنجهاى دنیا و راه چاره و درمان آنها رهنمون گشته و وى به سلامت از این دنیا به دارالسلام رخت بر بندد.
طبق آیه اى که قبلاً یاد شد، خداوند متعال رضاى خود را نسبت به هر کسى ، مقرون به رضاى آن شخص نسبت به خود قرار داده است، و لذا ما به این حقیقت پى مى بریم که کسى مى تواند مشمول رضاى پروردگار قرار گیرد که او نیز از خدا و دستاوردهاى او راضى باشد. امام رضا علیه السلام مظهر و مصداق کامل و فرد اکمل این حقیقت بوده است «و این خداى راضى از امام رضا بود که نام رضا را براى او به ویژه انتخاب فرمود، چرا که آن حضرت مصداق بارز رضاى خدا و رسول او و ائمه ( علیهم السلام ) بوده است. و این نام اختصاصاً از آنِ این امام مى باشد؛ چون دوست و دشمن نمى توانستند از احساس رضایت درونى نسبت به آن حضرت دریغ ورزند و قلباً خویشتن را تهى از رضایت نسبت به او نسبت به او احساس کنند.»
... و همه مردم معاصر با آن حضرت، به فضیلت علمى و اخلاقى او معترف بوده اند. و مقام بلند علمى آن بزرگوار مرضّى خاطر همگان بوده و رضایت همگان اعم از مخالف و مؤالف را به خود جلب مى کرد.
سکوت حکیمانه یا راهى فراسوى خیر و سعادت
در تحف العقول آمده است که امام رضا علیه السلام فرمود:
الصَّمْتُ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْحِکْمَةِ : سکوت، درى از درهاى حکمت و دانایى و صواب اندیشى است.
و نیز فرمود :
اِنَ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ انَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر: سکوت، جلب محبت مى کند و مى تواند براى دست یافتن به هر گونه خیر و سعادت، دلیل و رهنمون انسان باشد.
این سخنان سنجیده امام رضا علیه السلام یکى از نکات دقیق تربیتى و اخلاقى سازنده اى را گوشزد مى کند، چرا که سخن گفتنـگاهى ـممکن است به صورت عامل و گذرگاهى براى نگونبختى ابدى و ورود انسان به آتش دوزخ در آید؛ همانگونه که مى تواند عامل رهایى بخش آدمى از شقاوت و بدبختى باشد. اما باید یادآور شد که اگر قلب آدمى زلال و پاکیزه باشد هیچ چیزى در آن صورت پاکیزه تر از زبان نیست؛ لکن اگر درون انسان، پلید و ناپاک باشد هیچ چیزى پلیدتر از زبان نخواهد بود.
لذا امام رضا علیه السلام سکوت را به عنوان حکمت و دانایى و فرزانگى برشمرده است. آن کسى که به جا و به موقع، راه سکوت را در پیش مى گیرد، در واقع ابواب سعادت و نیکبختى را فراسوى خود مى گشاید.
سکوت به جا را مى توان راهى به سوى سلامت روانى و کمال اخلاقى و نیل به معارف و آگاهیها دانست، به این معنى که اگر فردى سکوت را در جاى خود بر سخن گفتن ترجیح دهد و در چنین مواردى بدان پاى بند باشد، در واقع قلب و درون خود را از شهوات و آفات روانى شستشو داده و براى نیل به هدفِ مطلوب، راه را در برابر خود همراه مى سازد.
سکوتى این چنینـکه از فراسَت و هوش و اندیشه وتفکر مایه مى گیردـنشانه قدرت و توانایى است و نباید آن را دلیل هیچ گونه ضعف و نارسایى تلقى کرد. بنابراین سکوتِ مذکور بیانگر حکمت و دانایى فرد است، به همین جهت، اگر کسى ـمنهاى حکمت و فرزانگى و دانایى ـاز قدرتِ در سخن آورى برخوردار باشد فرجام آن سقوط و بدبختى است.
مرد حکیم و دانا ساکت و آرام است، و باید گفت افراد ناآرام و پرچانه که از عقل و فراست کافى تهى هستند با لافِ سخن، خویشتن را رسوا مى سازند، و لذا سزاست که کمتر سخن گویند و سکوت خویش را فزاینده تر سازند که :
تا ندارى مایه، از لافِ سخن خاموش باش خـنـده رسوا مى نماید پسته بى مغـز را
افراد خام و نارسـکه از لحاظ علمى و اخلاقى و هوش و فراست دچار ضعف و نارسایى هستند، غالباً دچار افراط در سخن بوده، و قادر نیستند در جاى خود سکوت اختیار کنند:
این دیگ ز خامى است که در جوش و خروش است چون پخته شد و لـذت دَمْ دید خموش است
نفس انسانى طبعاً به آزادى بى بندوبارى گرایش دارد؛ لذا به اندیشه و سکوت و آرامش رغبتى درخود احساس نمى کند. عاملى که مى تواند سکوت به جا و سنجیده را در فرد بارور سازد ایمان به دین و قوانین دینى است.
فقط مردم با ایمان و راستینِ در تدین هستند که با زیور سکوتِ به جا، خویشتن را مى آرایند و مى گویند: سخنى که هیچ گونه بهره اى جز گناه و یا بدبختى را به ارمغان نمى آورد نباید بر زبان راند؛ بلکه باید از آن خود دارى کرد.
محیى الدین بن عربى مى گفت: اگر کسى خواهان آن است که باطن و درونش سازندگى یابد و سخن آغاز کند، باید زبانى را که در کامش قرار دارد به سکوت وا دارد، یعنى نیروى باطن و درون آدمى گویاتر و رساتر از نیروى زبان انسان است. علاوه بر این، زبان آدمى گاهى مى لغزد؛ اما باطن و درون انسان صادق است وهیچ غبارى ازخلاف واقع چهره آن را نمى پوشاند.
همه انبیا و اولیا، به اتفاق، اعلام کرده بودند که سکوت حکیمانه و بخردانه، سراپا خیر و سعادت است و یا به هرگونه خیر و سعادتى انسان را رهنمون است.
رسول اکرم صلى الله و آله و سلم فرمود:
استعینوا على قضاء حوائجکم بالصّمت: براى تأمین نیازها و تحقق آمالِ مشروعِ خویش از سکوت مدد گیرید.
یکى از بزرگان گفته است: سکوت راـهمان گونه که سخن گفتن را مى آموزى ـبیاموز، اگر سخن گفتن موجب هدایت تو مى گردد سکوت از تو حمایت و نگاهبانى مى کند... و عفت زبان عبارت از سکوت به جا و به مورد مى باشد.
سکوت به حق، یعنى راه نبرد و پیکار با غیبت و سخن چینى ، و نوعى از ریاضت و تمرین روانى ؛ چرا که سکوت مورد نظر ما به معنى مخالفت با هواى نفس و پاسدارى از سلامت نفسانى است.
سکوت اندیشمندانه را باید راهى در سوى رسیدن به مقام قرب دانست؛ چون از طریق سکوت است که نفس انسانى ادب پذیر مى گردد، و از انضباط برخوردار مى شود.
امام رضا علیه السلام مى فرمود:
در میان بنى اسرائیل هیچ کسى نمى توانست عنوان عابد را براى خود احراز کند مگر آن که ده سال سکوت اختیار مى کرد، و آن گاه که چنین مدتى را در سکوت به سر مى برد، عابد مى شد.
نقش سکوت به جا در سازندگى انسان از نظر علمى و اخلاقى بر هیچ کس خردمندى مخفى نیست. درباره سکوت و ارزش آن روایات وفراوانى جلب نظر مى کند و فرزانگان دین و دانش در اهمیت آن بسیار سخن گفته اند.
مرحوم محدث قمى اشعارى از امیرخسرو دهلوى را ضمن شرح حال امام رضا علیه السلام در کتاب خود یاد مى کند که وى مى گفت:
سـخن گرچه هر لحظه دلکش تر است
چـه بینى خـمـوشى از آن بهتر است
دَرِ فــ تـنـه بستـن، دهان بستن است
که گیــ تـى به نیـک و بد آبستن است
پــ شیـمـان ز گفـتـار دیـدم بـسى
پشـیـمان نـگشـت از خموشى کسى
شنـیـدن ز گـفتـن بـه ار دل نـهى
کزیـن پـر شـود مـردم از وى تهى
صـدف زان سبب گشـت جوهرفروش
کـه از پاى تـا سر همـه گشته هوش
همـه تن زبـان گـشـت شمشـیر تیز
بـه خـون ریختـن زان کنـد رستخیز
و این مَثَل و سخن معروف است که :
ان کان الکلام من فضة فالسکوت من ذهب: اگر سخن به سان نقره [ گرانقدر باشد ] باید گفت سکوت و لب فرو بستن همچون زر از بها و ارزشى فزونتر برخوردار است.
سکوت و درنگ لطیف و خوش آیندِ امام رضا علیه السلام همزمان با سخن گفتنِ دیگران با او، و استماعِ جالبِ او به گفتار دیگرانـکه از درونى اندیشمند مایه مى گرفتـیکى از ویژگیهاى شخصیت روانى آن حضرت بوده است که درباره خصال این امام بزرگوار نوشته اند:
هرگز با سخن خویش بر کسى جفا نکرد، و تا سخن کسى به پایان نمى رسید لب به سخن نمى گشود، وکلام دیگران را قطع نمى کرد. [ بلکه با سکوتى دلنشین به گفته هاى دیگران که با وى سخن مى گفتند گوش فرا مى داد، آن گاه پس از فراغ او از گفتار، سخن آغاز مى کرد].
سکوت در منطق رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نخستین گامى بود که طالب علم و فردى که مى خواهد بینشى نسبت به حقایق به هم رساند باید آن را در راه رسیدن به هدف بردارد، واین زیر بناى مهم و استوار را در جهت سامان دادنِ شخصیّت روحى و اخلاقى خویش پى ریزى کرده و کاخ بلند بصیرت و معرفت را بر پایه آن بنا نماید.
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در پاسخ به سؤال مردى که حضور او آمد و پرسید که علم و دانش چیست فرمود:
سکوت.
عرض کرد: پس از سکوت چه کند؟
فرمود: باید براى شنیدن حقایق در خویشتن آمادگى ایجاد نماید.
عرض کرد: سپس چه راه و رسمى را در پیش گیرد؟
فرمود: شنیده هاى خود را نگاهبانى کند [ تا مورد دستبرد نسبان و غفلت قرار نگیرد].
عرض کرد: پس از حفظ و نگاهبانی؟
فرمود: بر طبق آن عمل کند.
به عرض رساند: از آن پس چه وظیفه اى متوجه او است؟
فرمود: به نشر و ترویج معلومات و معارف خود در این واپسین مرحله بپردازد. [ و زبان به سخن گفتن در باره حقایق بگشاید].
پیداست که بر اساس این رهنمود جالب، باید سخن گفتن در پس سنگرى آغاز گردد که پى و اساسِ آن سکوت مى باشد که اِستماع و دریافت حقایق و حفظ و نگاهبانى و عمل به آنها بر چنین سکوتى مبتنى است. پس همان گونه که امام رضا علیه السلام فرموده است، سکوت را باید درى از درهاى حکمت و خیر وسعادت دانست.
مواسات و دلسوزى نسبت به دیگران
یک انسان با ایمان که در مقام رهبرى جاى دارد باید در باره دیگران خواهان امورى باشد که در خود نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگى مى نماید، و هر گونه شر وبدى را که براى خویشتن نمى پسندد براى دیگران نیز نپسندد؛ زیرا این گونه برابراندیشى و مواسات با دیگران، بیانگر روح و ایمان و حاکى از حس تعاون و هماهنگى همبستگى با آنها مى باشد.
در طى احادیث صحیح این سخن نظر جلب نظر مى کند که « هیچیک از شما نمى تواند براى دریافت عنوان « مؤمن » آمادگى کسب کند، مگر آن گاه که نسبت به برادر ایمانى خود خواهان امورى باشد که آنها را براى خویش نیز خواهان است ».
رعایت این نکته اخلاقى در مورد زیردستان از اهمیت ویژه اى برخوردار است، و طى احادیث متعدّدى به همه انسانها گوشزد شده که باید از رنج دیگران غافل نمانند و همبستگى خود را با آنها فراموش نکنند، چرا که این زیردستان چشم امید به مهتران و زبردستان دوخته اند تا خواسته ها و کمبودهاى مادى و معنوى آنان به وسیله آنها تأمین و جبران گردد، و از این رهگذر حال پریش و نابسامان آنان سامانى گیرد و تا دردها را اندکى تسکین دهند. یک انسان بیدار و هشیار زیردستان و محرومان را فراموش نمى کند و بیچارگان را از یاد نمى برد.
یکى از صفات برجسته امام رضا علیه السلام مواسات و همدردى با محرومان بوده است؛ و در طى زیارت آن حضرت این خصیصه بزرگ اخلاقى او مطرح شده و به وى چنین خطاب مى شود:
السلام على غوث اللهفان و من صارت به ارض خراسان، خراسان سلام و درود بر چاره ساز و فریادرس بیچارگان، و سلام به آن کسى که سرزمین خراسان به برکت وجود او به سان خورشیدِ تابان جلوه گر گشته است.
امام رضا علیه السلام هرگز از شکم گرسنه و رنجها و آلام بینوایان غافل نبوده، و هر وقت سفره غذا را برئى آن حضرت مى گستردند همه خادمان را کنار سفره خود مى نشاند، حتى از دربان و نگهبان نیز غافل نمى ماند.
و آن گاه که تنها مى شد [ وفراغتى براى او فراهم مى آمد ] همه اطرافیان خود را اعم از کوچک و بزرگ و خردسالان و بزرگسالان را پیرامون خود جمع مى کرد و با آنها به گفتگو مى نشست و با آنان مأنوس مى شد و آنها را نیز باخود مأنوس مى ساخت [ و خود را تا حدَّ موقعیّت و منزلت آنان تنزل مى داد و آنها را درحد مقام و موقعیت خود ارج مى نهاده و فرازمند مى ساخت تا احساس خفت و سبک وزنى نکنند، و شخصیت خویش را فرومایه و ناچیز نینگارند، و سرانجام با چنین تدبیرى ظریف، برابرى خود با آنها و برابرى آنها را با خودـبا وجود این که از نظر ظاهرى در یک پایگاهى عالى قرار داشتـبدانها اعلام مى نمود. امام با کمال صراحت به همه انسانها گوشزد مى کند که تمام افراد انسانى و مردم با ایمان با هم برابر و بَرادر هستند، و مقامِ برترِ ظاهرى نمى تواند آن چنان امتیازآفرین باشد که طبقات محروم را از طبقات دیگر بیگانه سازد ].
امام رضا علیه السلام هیچ خادمى را که سرگرم غذا خوردن بود به کار نمى گرفت، مگر آن گاه که از تناول غذا فارغ مى شد، و به آنها مى فرمود:
در حالى که سرگرم تناول غذا هستید، وقتى من از جاى خود بر مى خیزم از جاى خود بلند نشوید؛ بلکه سرجاى خویش بنشینید تا از خوردن غذا فارغ شوید.
کلینى در « الکافى » در طى روایتى که به مردى از اهل بلخ مى رسد چنین یاد کرده است که مى گفت:
من در سفر خراسان همراه امام رضا علیه السلام بودم، یکى از روزها دستور داد سفره غذا را گستردند و همه خادمان را که از اهل سودان بوده اند کنار سفره دعوت کرد تا در معیت آنها غذا تناول نماید [ نشستن این بینوایان در کنار سفره آن حضرت براى یکى از یاران اوـکه امام و احساسِ انسانى و الهى او را درست باز نیافته بودـگران و ناخوش آیند آمد؛ لذا ] عرض کرد: اگر سفره اى جداى از سفره خویش براى این بینوایان سیه چرده و رنگین پوست تمهید مى کردید بهتر به نظر مى رسید؟ حضرت پاسخ فرمود: پروردگار تبارک و تعالى یکى است، پدر و مادر همه ما یکى است، و جزا و پاداش [ و ارزش و احترام ] افراد در گرو اعمال و کردارهاى آنها است [ نه رنگ پوست و یا سایر امتیازاتِ پوشالى صورى ].
امام رضا علیه السلام همواره بر سر مخالفت با هواى نفس بوده و گوش جان و دلش شنواى این آواى آسمانى بود که:
فَلا اقْتَحَمَ العَقَبَة، وَ ما اَدْریکَ مَا العَقَبَه، فَکَُ رَقَبَة، اَوْاطعام فى یَوم ذى مَسْغَبَة، یَتیماً ذامَقْرَبَة، اَوْمسکیناً ذامَتْرَبَة ( بَلَد : 11 ـ 15 )، آنگاه اصحاب میمنه و یاران بهشت در برابر عقبه و گردنه مخالفتِ با نفس قرار مى گیرند باید بدانند که گذر از آن، در گرو آزاد ساختن بنده و برده و یا اطعام ـ در روزگار قحطى و کمبود غذا ـ به خویشاوندان گرسنه و یا خاک نشینان بینوا است.
لذا آن حضرت هر وقت طعام تناول مى فرمود ظرف بزرگى در دسترس خود قرار مى داد و از هر نوع خوراکى که در سفره بود از بهترین قسمتِ آن برمى داشت و در میان آن ظرف مى نهاد، و دستور مى داد که آن را میان تهیدستانِ گرسنه و بینوا تقسیم کنند. و بدین سان با مستضعفان به همدردى مى نشست و بر درون خسته و پریش آنان مرهم مى نهاد و بر سر مواسات و مساوات با آنها بود.
امام رضا علیه السلام به مستضعفان ارج مى نهاد و خلأ معنوى و روحى و کمبودهاى مادى آنها را با گرامى داشتِ منزلتِ آنان و امدادهاى مادى جبران مى فرمود.
حال باید دید که در برابر مستکبرانِ زمان چه موضعى را انتخاب مى کرد و با چه کیفیّتى با آنها رفتار مى نمود؟
مى نویسند: وقتى فضل بن سهل، یعنى « ذوالریاستین » حضور امام رضا علیه السلام رسید، یک ساعت بر سر پاى ایستاد [ و حضرت به او چندان التفات نفرمود ] تا آنکه سر بلند کرد و...
..به او گفت: چه حاجت داری؟
عرض کرد: سرور من! این نامه اى است که امیرالمؤمنین! مأمون براى من نگاشته است.
... شما چون ولیعهد مسلمین هستید سزاوارترید که همسان با عطایاى مأمون مرا مشمول بخشش خود سازید.
فرمود: نامه را بخوان ...
و آن نامه بر روى پوستى بزرگ نگارش شده بود، فضل مدّت زیادى بر سر پاى ایستاده تا خواندن نامه را به پایان رساند...
آن گاه به فضل گفت: اگر از مخالفت اوامر الهى براى همیشه بپرهیزى هر چه از ما مى خواهى از آنِ تو است.
امام رضا علیه السلام با این بیان کوتاه نقشه فضل را در محکم کارى هدفش خنثى ساخته و حتى به او اجازه نشستن نداد، تا آن که فضل بن سهل با حالتى سرافکنده و خفت آمیز محضر آن جناب را ترک گفت.
ارج نهادن به مستضعفان و مواسات با آنها یکى از نمودارترین خصلت هاى روحى امام رضا علیه السلام بود که به این خصیصه سترک و شکوهمند اخلاقى تا واپسین لحظات عمر خویش سخت پاى بند بود و مى دانست و نیز مى خواست به سردمداران و دولتمردان و اصولاً به همه انسانها اعلام کند که در طریق رسیدن به سعادت و نیکبختى دنیا و آخرت باید درد و رنج توان ربودگان و بینوایان را فراموش نکرد؛ وگرنه باید جامعه انسانى در انتظار سقوط و نابودى آغوش بگشاید و آماده هر گونه بلا و آسیبهاى سخت دنیا و آخرت باشد.
از یاسر، خادم امام رضا علیه السلام روایت شده است:
آن گاه که مسافت میان ما تا طوس هفت منزل راه بود، ابوالحسن على بن موسى الرضا علیه السلام بیمار شد، و سرانجام به طوس در آمدیم وبیمارى آن حضرت رو به شدت نهاد، و چند روزى در طوس ماندیم. مأمون روزى دو نوبت به بهانه عیادت نزد آن حضرت مى آمد. در واپسین روز حیات آن حضرت که امام رضا علیه السلام در آن روز از دنیا رفت، دچار ضعف شدیدى بود، پس از آن که نماز ظهر را اقامه نمود ...
... به من فرمود: آیا مردم ناهار خوردند؟
عرض کردم: سرورمن! با چنین حالى که شما در آن به سر مى برید چه کسى حاضر است غذا صرف کند؟
امام رضا علیه السلام از جاى برخاست و فرمود: سفره و غذا را آماده سازید...
... همه خادمان و اطرافیان را بلااستثنا کنار سفره نشاند ونسبت به تمام آنها اظهار تفقّد مى فرمود، و فرد فرد آنان را مشمول توجّه قرار مى داد. وقتى مردها از تناول غذا فارغ شدند دستور داد براى زنان غذا بفرستند. غذا براى زنها فرستادند و آن گاه که آنها نیز غذا صرف کردند ضعفِ مزاجِ امام علیه السلام آن چنان شدید گشت که بیهوش شد و فریاد و شیون بلند شد.
تحلیل روانى حالت عجب و خودپسندى و غائله هاى سوء آن
در طى حدیثى که از امام رضا علیه السلام روایت شده است آن حضرت درجات و آثار و غائله هاى سوء عجب و خودپسندى وعشق به خویش را گزارش فرمود، ودر حقیقت به تحلیل روانى این رذیلت اخلاقى پرداخت:
احمد بن نجم راجع به عجبى که اعمال و کردارها و کوششهاى انسان رابه تباهى مى کشاند از امام رضا علیه السلام سؤال کرد.
امام علیه السلام در پاسخ فرمود:
عجب داراى مرتب و درجات و آثار گونه گون روانى است: یکى از آن درجات این است که از رهگذر وجود این حالت در انسان، اعمال زشت و کردارهاى نادرست از دیدگاه یک فرد معجب آن چنان با زیورهاى پوشالى و پندارى آراسته مى شود که آنها را خوش و زیبا و درست تلقى مى کند و تصور مى کند که فردى درست کار و نیکوکردار است، وهر عمل زشتى را که انجام مى دهد آنها را از نظر روانى زیبا وپسندیده و نیکو برمى شمارد. دیگر آن که فردِ مُعجِب حتى در ایمان به پروردگارش گرفتار خودپسندى مى شود و در برابر خدا به خود مى بالد که به او ایمان دارد، و بر خدا به خاطرِ ایمانش منّت مى گذارد و از او طلبکار مى شود! در حالی که خداى راست که بر او منّت نهد و از این که او را به نعمت ایمان برخوردار ساخته است بر او منّت گذارد.
امام رضا علیه السلام در طى این عبارات کوتاه حالات روانى یک فرد معجب را براى ما تفسیر فرموده است که او آن چنان در حب و عشق به خویشتن به سر مى برد و آن قدر در علاقه به خود و پسند خویشتن گرفتار ترکتازى و توسنى مى گرددـکه نه تنها خود را برتر از دیگران مى داند و بر آنها منّت مى گذاردـتصور مى کند که چون به خدا ایمان دارد باید بر او منت نهاده و مى پندارد که حتى مى تواند پروردگارش را مشمول منّت و احساس خود قرار دهد!
چنین پندارى را نباید جز به عنوان یک تصور جنون آمیز به چیز دیگرى تلقى کرد، و به عبارت دیگر؛ این حالت ناهنجار روانى همان حالتى است که در روانشناسى معاصر از آن به نارسیسیسم ( Narcissism ) تعبیر مى شود که فرد درحب به خویشتن تا آن جا پیشروى مى کند که عاشق خود مى گردد و گرفتار شیفتگى و دلدادگى نسبت به خود مى شود، و خویشتن را تا سر حد پرستش دوست مى دارد.
اصولاً فردى که به بیمارى روانى عجب و خود دوستى مفرط مبتلاست گناهان و جرمهاى سنگین راـکه خود مرتکب آنها مى شودـخُرْد و ناچیز مى شمارد، و احسانهاى ریز و اندک را کلان و بزرگ و فزون از حد تلقى مى کند. و کارهاى زشتى را که دستش بدانها آلوده است به عهده فراموشى مى سپارد، و این انحراف روانى تا آن جا جلو مى رود که او خیر و خوبى را شر و بدى ، و شر و بدى را خیر و خوبى معرفى مى کند، و از درون خیر و نیکى ، شر و بدى را برسر پا مى کند، و بر چهره خیر نقاب شر، و بر سیماى شر ماسک خیر را مى پوشاند.
یک فرد خودپسند ـ چون دچار غرور نیز مى باشد و تا حد خودپرستى خویشتن را دوست مى دارد ـ حتى خود را فریب مى دهد؛ لذا در فضایى از اوهام زندگانى مى کند و با مصالحى تهى از واقعیّت، این فضا را براى خود معمارى مى نماید و سرانجام در یک پرتگاهى پیش بینى نشده سقوط مى کند، و آن چنان شخصیت روانى اش تباه مى گردد که اعاده سلامت آن سخت دشوار و احیاناً غیر ممکن خواهد گشت.
نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم سه چیز را عامل نابودى شخصیت انسان برشمرده که یکى از آنها عبارت از عجب انسان به خویشتن، یعنى خود پسندى و خویشتن پرستى است.
سخن امام رضا علیه السلام این نکته را بازگو مى کند که فرد مُعجب را باید به خاطر عُجب و نیکو پنداشتن اعمالش یک فرد نابسامان از نظر روانى دانست؛ چرا که او ره گم کرده و با عینک عجب و خودپسندی، زشت را زیبا مى بیند، وچاه را راهى هموار مشاهده مى کند.
این بیانِ حضرت ثامن الحجج علیه السلام که فرمود:
ان یزیّن للعبد سوء عمله فیراه حَسناً فیُعجبه و یحسب انّه یُحسن صُنعاً ملهم از وحى الهى است که همه جوانب و ابعاد حقایق را بیانگر است: چرا که همواره گفتار الهى در لابلاى سخنان این امام بزرگوار چهره مى نمود، اگر چه کمتر سخن مى گفت و بیشتر در حال سکوت وتفکر به سرمى برد، اما هرگاه لب به سخن مى گشود سخنانش از قرآن و وحى مایه مى گرفت، چنان که سخنان کوتاه فوق، از آیاتى که در زیر یاد مى شود قَبَس برگرفته و از آنها پرتو مى گیرد، آن جا که خداوند متعال مى فرماید:
افمن زیّن له سوء عمله فرآه حسناً فان الله یضلّ من یشاء وَ یهدى من یشاء ( فاطر 8 )، آیا آن که رفتار و کردار بدش از نظرش آراسته شد و آن را زیبا و نیکو مى بیند [ همانند کسى است که زشت و زیبا را تشخیص مى دهد و به تشخیص خود عمل مى کند؟ ] خدا هر که را بخواهد گمراه مى سازد و هر که را بخواهد هدایت مى کند.
و یا فرموده است:
قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالاً، الّذین ضلّ سَعیُهم فى الحیوة الدّنیا و یَحسبون انَّهم یُحسنون صُنعاً ( کهف 103 ، 104)، بگو آیا مى خواهید راجع به کسانى که از لحاظ اعمال، زیانکارترین افراد به شمار مى روند براى شما گزارش کنم؟ آنان کسانى هستند که سعى و کوشش آنها در امر زندگانى دنیا در بیراهه قرار گرفته و تصور مى کنند که درستکار و نیکو کردار مى باشند.
حسن بن جهم گوید: از امام رضا علیه السلام شنیده ام که مى فرمود:
مردى در میان بنى اسرائیل زندگانى مى کرد، و على رغم آن که مدت چهل سال خداى را بندگى کرد عبادت او در درگاه الهى مورد قبول واقع نشد؛ لذا با خود مى گفت: خدایا هر کارى را به خاطر تو انجام داده ام، و هر گناهى که از من سر مى زند از ناحیه تو است؛ پس چرا به اعمال من با دیده قبول نمى نگرى ؟! خداوند متعال به او پاسخ داد: اگر تو در مقام نکوهش از خویشتن بر مى آمدى بهتر از آن بود که با چنین حالت روانى و با روحیه عجب و خودپسندى ، مرا چهل سال بندگى کرده باشى .
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
گناه مؤمن [ در صورتی که باعث ناراحتى و پشیمانى او گردد ] بهتر از عجب و خودپسندى او است، اگر نه چنین مى بود، هیچ فرد باایمانى به گناه گرفتار نمى آمد .
عُجب و خودپسندى باعث مى شود که انسان عمل شایسته خود را فزون از حد، بزرگ و شکوهمند پنداشته و دستخوش بهجت و سرور نسبت به آن گردد، و خویشتن را از هر گونه خرده و کمبود و تقصیر مُبرّى تلقى کند. اگر این ابتهاج، با تواضع در برابر خدا توأم باشد و از این که به عمل صالحى توفیق یافت بر خدا منت ننهد؛ بلکه در حال امتنان از خدا باشد مى توان چنان عملى رابا دیده قبول نگریست و در انتظار پاداشى در برابر آن به سر برد.
همان گونه که امام رضا علیه السلام حالات روانى معجب را تحلیل فرمود قهراً به این نتیجه مى رسیم که معجب در برابر خداى متعال آن چنان دچار غرور و خود فریبى مى گردد که مى پندارد خدا باید و خواه وناخواه! او را از پایگاه رفیعى در روز قیامت برخوردار سازد و تصور مى کند به خاطر اعمال صالحى ـکه باید آنها را از منن و عطایا و نعم الهى برشمردـمى تواند بر پروردگار خود منت نهد، و به بهانه ایمان خویش، از خداوند، حق و حقوقى را به سانِ طلبکاران خواستار گردد. علاوه بر آن که باید گفت این انحراف روانى باعث مى گردد که او از استفاده و مشورت با دیگران و استمداد از تفکر و تدبیر آنان محروم بماند؛ چون عجب و غرور، وى را به استبداد در رأى سوق مى دهد؛ لذا از سؤال و استفاده از کسى که عالمتر از اوست استنکاف مى ورزد، و رأى نادرست و افکار و نظریات پوچ و سخیف خویش را اندیشمندانه و سنجیده مى شمارد.
آفتها و عوارضى که باید آنها را زاده و نتیجه عجب دانست بى شمار است که یکى از آنها عبارت از تباهى مساعى و کوششهاى انسان مى باشد، و باید این حالت را عاملى ضدّارزش دانست که باعث مى گردد همه کوششها و جدّ و جهدهاى آدمى از اعتبار ساقط شود.
اسحق بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
مرد عالم و دانشمندى نزد مرد عابدى رسید و به او گفت: نمازت چگونه است [ و کمّاً و کیفاً تا چه حدودى در اداء این فرضیه موفق هستى ]؟
عابد گفت: گریه و حزن و اندوه و اندیشناکى تو تا چه پایه است؟
عابد گفت: آن قدر مى گریم تا اشک از دیدگانم فرو ریزد؟
عالم گفت: خندیدن و دلشاد بودنِ تو ـ درصورتى که از خداوند متعال خائف و بیمناک باشى ـ بهتر از آن است که زندگانى را با گریستن بیامیزى ؛ لکن گرفتار مباهات به خویشتن و عجب و خودپسندى باشى . فردى که گرفتار به خود بالیدن است اعمال و کردارش به سوى خدا اوج نمى گیرد، (بلکه تا فروترین حدّ ـ از نظر درجه و اعتبار ـ سقوط مى کند و بى بها و تهى از ارزش مى گردد).
گویا سعدى با الهام از چنان احادیثى سخنان زیر را به رشته نظم آورده که :
سـخـن مـانـد از عاقلان یـادگـار
ز سـعـدى همین یک سخن گوش دار
گـنـهـکـار انـدیشـنـاک از خداى
بسـى بـهتـر از عـابـد خودنمـاى
که آن را جگر خون شد از سوز درد
که این نکته بر طاعت خویـش کـرد
نـدانـسـت بـر بـارگـاه غـنـى
سـر افـکـندگى به ز کبر و مـنى
بـر این آستان، عجز و مسکینـى ات
بـه از طـاعت و خویشتن بینـى ات
همان گونه که امام رضا علیه السلام فرمود انسان معجب در خودپسندى تا حدّ دوردستى بلند پروازى مى کند [ که سرانجام به سقوط و نابودى او منجر مى گردد ] او در این بلندپروازى حتى نسبت به خدا در موضع یک فرد « منّان » جا خوش مى کند.
على بن میسره مى گفت: امام صادق علیه السلام مى فرمود:
از منّان بودن بر حذر باشید.
گفتم: قربانت گردم، منّان بودن چگونه است؟
فرمود: یکى از شما راه مى رود و یا پشت بر زمین مى نهد و پاهاى خود را بالا مى گیرد، [ و آن چنان احساس امنیت و رفاه درونى مى کند و از خود راضى مى گردد ] که مى گوید: خدایا من فقط آهنگ رضاى تو دارم!
همان امام علیه السلام فرمود:
آن که براى احدى فضل و فزونى نشناسد باید او را مُعجب به خویشتن و گرفتار خود کامگى در رأى برشمرد.از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم است که فرمود:
اگر گناه براى مؤمن از عجب و به خود بالیدن بهتر نمى بود، خداوند متعال ابداً میان بنده و میان گناه او آزادى به وجود نمى آورد.
امام صادق علیه السلام مى فرمود:
براى من جاى بسى شگفتى است که فردى از رهگذر عمل خویش به عجب گرفتار مى آید؛ ولى نمى داند که این انحراف روانى او چه فرجام سوئى را براى او بارور مى سازد. کسى که دچار عجب مى باشد و اعمال خویش را از درون مى ستاید، تحقیقاً از راه و رسم هدایت و راه یابى به حق، به یکسو مى افتد و لذا مزایایى را براى خویش مدعى مى گردد که فاقد آن است، و قهراً باید او را دروغگویى حرفه اى برشمرد. نخستین و کمترین عکس العمل و بازتاب سوئى که معجب را آماج خود قرار مى دهد، این است که دستاو یزِ بالیدن را خداوند متعال از او سلب مى کند تا به او بفهماند که موجودى حقیر و ناتوان است، و ناگزیر خود بر خویشتن گواهى دهد که سخت حقیر و بى مقدار مى باشد، همان گونه که با ابلیسِ خودستا و خود پسند چنین کرد.
عُجب عبارت از درختى است که بذر و دانه آن کفر است، و کاشتگاه و کشتزار آن عبارت از نفاق، و موادى که آن را تغذیه و سیراب مى کند، عبارت از درخواستها و توقعات نابحق وبى جا و ظلم و ستم مى باشد، و تنه و شاخه و ساقه هاى آن را جهل و ناآگاهى مى پردازد، و برگهاى آن بیراهگى و گمراهى است. و سرانجام، بَر و میوه آن عبارت از لعنت و محرومیت و دورباش از زحمت خدا و جاودانگى در آتش دوزخ مى باشد.
فردى که معجب به نفساست، و خویشتن و رأى و نظر خود را مى ستاید احمقى بیش نیست؛ چون نمى تواند به انحراف روانى خود پى ببرد. ودر نتیجه بصیرت خویش را در بینش حالاتى که باید خود را از آنها برهاند از دست مى دهد، زیرا او گناهان خود را ناچیز تلقى مى کند و نسبت به آنها در بى تفاوتى بسر مى برد.
عمل صالح و پاکیزه عبارت از عملى است که انسان در انجام آنها به یاد توفیق الهى باشد و این احساس در او به وجود مى آید که پیشرفت او در آن عمل از برکات توفیق خداوند متعال است، و نباید به خود مغرور گشته و از رهگذر آن دچار خودپسندى گردد و برخدا منت گذارد.
بارى رهنمودها و سیرت هاى الگوساز تربیتى و اخلاقى امام رضا علیه السلام آن چنان غنى و پربار و فراوان است که بررسى هر یک از آنها به فرصت دور و درازى نیاز دارد، و استقصاى همه آنها و بررسى و تحقیق علمى راجع به تک تک آنها نه تنها در این مجال نمى گنجد؛ بلکه بر اطلاعات و معارفى عمیق مبتنى است که بضاعت مزجاةِ این بنده بدانها سخت نارساست؛ لذا به پاره اى ارشادات اخلاقى و تربیتى آن امام بزرگوار اشاره کرده و با مرور بر آنها مستفیض شدیم.
ادب و نزاکت و ظرافت
در شرح حال وسیرت آن حضرت نوشته اند که...
هرگز با سخن خویش بر کسى جفا نکرد و بر وى ستم نراند.
تا سخن کسى به پایان نمى رسید سخن نمى گفت و گفتار او را قطع نمى کرد.
حاجت هیچ کسى را در صورت قدرت و توانایى رد نمى نمود.
پاى خود را هرگز در مقابل کسى دراز نکرد.
هرگز کنار هیچ جلیس و همنشینى بر چیزى تکیه نمى کرد.
هیچ یک از خادمان را به دشنام و ناسزا نگرفت.
صدا به قهقهه بلند نمى کرد؛ بلکه تبسّم مى فرمود.
آن حضرت در تابستانها روى حصیر جلوس مى نمود، و زمستانها روى پلاس مى نشست.
جامه هاى خشن مى پوشید، اما هنگامى که در میان مردم ظاهر مى شد داراى سر و وضع آراسته بود.
خیر و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب ونزاکت و ظریف و لطیف انجام مى گرفت که هرگز طرف احسان، شرمسار نمى گردید؛ لذا نوشته اند که...
بسیار احسان مى کرد و بخششها را پنهانى انجام مى داد، و اکثر این خیرات را در شبهاى تار [ و بى سر وصدا ] برگزار مى کرد.
به عنوان نمونه:
مرحوم کلینى ( رضوان الله علیه ) در کتاب خود روایتى از « الیسع بن حمزه » آورده است که مى گفت:
من در محضر امام رضا علیه السلام بودم که گروه زیادى از مردم پیرامونِ آن حضرت گرد آمده بودند واز او راجع به حلال و حرام سؤال مى کردند. در این اثنا مردى بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت: السلام علیک یا ابن رسول الله! من یکى از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج باز مى گردم و تمام موجودى ِ خود را از دست دادم و چیزى براى من باقى نمانده که با آن بتوانم حتى یک منزل از منازل سفر را طى کنم. چاره اى در باره من بیندیشید تا مرا به شهر و دیارم باز گردانید، که من در شهر ودیارم فردى توانمند و مالدار مى باشم. به من کمک کنید که وقتى به وطنم رسیدم از جانب شما به همین مقدار به فقراء هزینه رسانم و به آنها بخشش کنم؛ چون تهیدست و مستحق اِمداد مالى نیستم. حضرت به او فرمود: بنشین که خداى تو را رحمت کناد. سپس آن حضرت رو کرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست تا آن که مردم از پیرامون او پراکندند، و فقط آن مرد خراسانى و سلیمان جعفرى و خیثمه و من در آن جا ماندیم. حضرت فرمود به من رخصت دهید به اندرون منزل بروم. لحظه اى گذشت و حضرت بیرون آمد و در را بست و از پشتِ در دست را بیرون آورد ...
..و فرمود: مرد خراسانى کجاست؟
عرض کرد: اینجا.
فرمود: این دویست دینار را بگیر و مخارج خود را با آن تأمین کن و لازم نیست در دیار خود به مقدار آن از جانب من به فقراء کمک کنی، و از سراى ی من خارج شو که من تو را نبینم و تو نیز مرا نبینى [ که مبادا هر دو شرمسار گردیم ].
سلیمان به آن حضرت عرض کرد: قربان! عطاى فراونى به این مرد مرحمت فرمودى و او را مورد مهر خویش قرار دادى ، چرا از پشت در و از خفا این کار را برگزار فرمودى ؟
فرمود: بیم آن داشتم که ذل و خوارى سؤال و خواهندگى را از رهگذر بر آوردن نیازش در چهره او مشاهده کنم. آیا نشنیده ای که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعین حجة، والمذیع بالسیّئة مخذول، والمستتر بها مغفور له، کسى که پنهانى و بى سرو صدا احسان مى کند این کار او معادل با هفتاد حج مى باشد، و کسى که بدى و گناه را افشا و آشکار مى سازد خوار و فرومایه خواهد گشت، و آن که گناه و بدى را مخفى مى دارد امید آمرزش براى او وجود دارد...
سپس فرمود: آیا این بیت به گوش تو نرسیده است که:
متى آته یوماً اطالب حاجة رجعت الى اهلى و وجهى بمائه
آن کسى را مى ستایم که اگر روزى براى حاجتى نزد او روم، به سوى اهل و عیالم در حالى باز مى گردم که آبروى من مصون مانده و دچار ذلت سؤال و خواهندگى نباشم.
نیز کلینى آورده است که...
میهمانى بر امام رضا علیه السلام وارد شده و پاره اى از شب را با او به گفتگو نشست که چراغ دگرگونه شد و مى خواست خاموش شود. میهمان براى ترمیم و اصلاح آن دست خود را پیش آورد تا آن را به حالت نخست باز گرداند که امام رضا علیه السلام مانع شد و شخصاً آن را ترمیم و اصلاح کرد، آن گاه فرمود:
ما خاندان رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم میهمانان خود را بکار نمى گیرم [ بلکه مقدم آنها را گرامى داشته و از هیچ گونه ادب ونزاکتى نسبت به آنها دریغ نمى ورزیم ].
بدین امید که خداى متعال ما را از توفیق در التزام به سیرت اخلاقى این امام بزرگوار برخوردار سازد و ارشادات سعادت آفرین و الگو پرداز آن جناب را درهمه جوانب زندگانى به کار بندیم این نوشته را به پایان مى برم، و شفاعت او را در روزى از خدا مى طلبم که هیچ عاملى جز قلب سلیم و دل پالوده از آلودگى ها سود نمى بخشد.
منبع: مجموعه آثار نخستین کنگره جهانى امام رضا علیه السلام