شوخی، کینه به بار می آورد . [امام علی علیه السلام ـ در وصیّت خود به فرزندش حسن علیه السلام ـ]
حضرت امام علی ابن موسی الرضا (ع)
علم امام رضا (ع)
جمعه 91 دی 22 , ساعت 11:3 عصر  
علم امام رضا (ع)

قیام علمى، ارشاد مردم، تبیین احکام الله، بیان شریعت که از وظایف خاص اولیاء الله است، هیچ وقت از امام رضا صلوات الله علیه فوت نشد و یکى از کارهاى اساسى آن حضرت بود، چه در مدینه و چه در مرو. احکام بسیارى در کتب احادیث از یادگارهاى آن حضرت است، کافى است در این باب فقط فهرست عیون اخبارالرضا را که صدوق علیه الرحمة درباره آن حضرت نوشته است مطالعه کنیم .

شیخ طوسى علیه الرحمة در رجال خود سیصد و هفده نفر از روایان را تحت عنوان «اصحاب الرضا» نام برده که همه از آن حضرت کسب فیض کرده و به افتخار حدیث رسیده‏اند. (1)
مردان بزرگى امثال احمد بن أبى نصر بزنطى، احمد بن محمد بن عیساى اشعرى، ادریس بن عیساى اشعرى، عبدالله بن جندب بجلى، حسن بن على وشا، محمد بن فضیل کوفى و دیگران.

سید محسن امین فرموده: جماعتى از اهل تألیف از او نقل حدیث کرده‏اند، از جمله: ابوبکر خطیب در تاریخ خود، ثعالبى در تفسیرش، سمعانى در رساله‏اش، ابن معتز در کتابش، و دیگران. حافظ عبدالعزیزبن اخضر در کتاب معالم العترة الطاهرة گوید: عبدالسلام بن صالح هروى، داوود بن سلیمان، عبدالله بن عباس قزوینى از وى نقل حدیث کرده‏اند. (2)

على بن محمد بن جهم با آنکه ناصبى و از دشمنان اهل بیت است (3)
نقل مى‏کند: در مجلس مامون بودم که على بن موسى الرضا نیز حضور داشتند، مأمون از اخبارى که اشعار بر عدم عصمت انبیاء دارند از او سؤال مى‏کرد، او به هر یک جواب مى‏داد، مأمون پس از شنیدن جواب مى‏گفت: «اشهد انک ابن رسول الله حقا».

و گاهى مى‏گفت: «لِلّه دّرک یابن رسول الله» و گاهى مى‏گفت: «بارک الله فیک یا اباالحسن» و نیز مى‏گفت: «جزاک الله عن انبیائه خیراً یا أبا الحسن» و چون به همه سؤالات جواب داد، مأمون گفت: یا ابن رسول الله! قلبم را شفا دادى و آنچه بر من مشتبه بود روشن فرمودى، خدا تو را از جانب انبیاء خودش و از اسلام جزاى خیر بدهد.

على بن محمد بن جهم اضافه کرد: چون صحبت تمام شد، مأمون براى نماز برخاست و دست محمد بن جعفر را که حاضر بود گرفت و من در پى آن دو روان شدم. مأمون به محمد بن جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه دیدى؟ گفت: داناست، ندیده‏ایم که از کسى علم آموخته باشد.

مأمون گفت: پسر برادرت از اهل بیت پیامبر است که درباره آنها فرموده: «ألا انّ ابرارَ عترتى و أَطائب أَرومتى‏، احکمُ الناس صغاراً و اعلم الناس کباراً، لا تُعِلّمُوهم فانّهم اعلم منکم، لا یخرجونکم من بابِ هُدى، و لا یُدخِلُونکم فى باب ضلال» (4).

آنگاه حضرت رضا صلوات الله علیه به منزل خود بازگشت، فرداى آن روز به محضر آن حضرت رفتم و سخن مأمون و جواب عمویش محمد بن جعفر را به وى رساندم، امام خندید وفرمود: پسر جهم! آنچه از مأمون شنیدى فریبت ندهد. به خدا قسم که او بزودى با حیله مرا مى‏کشد و خدا از او انتقام مرا خواهد گرفت. صدوق رحمة الله فرمود: این حدیث از طریق ابن جهم عجیب است که او از دشمنان و مغبضین اهل بیت بود.

 


پى نوشتها:

1- رجال طوسى: 366 - 396.
2- سیر الائمه: ج 4 ص 141.
3- عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصیل، بحار: ج 49 ص 180.
4- عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصیل، بحار: ج 49 ص 180.


نوشته شده توسط موسی مباشری | نظرات دیگران [ نظر] 
مادر امام رضا(ع)
جمعه 91 دی 22 , ساعت 10:53 عصر  
مادر امام رضا(ع)

نجمه ، مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه ، پارسا، نجیب و پاکیزه بود.
حمیده ، همسر امام صادق (ع )، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.
نجمه در خانه امام صادق (ع )، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست !.
روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص )را دید که به او فرمودند:اى حمیده !.
نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد.
پس از این پیام ، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع ) فرمود: پسرم !.
نـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام ، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.
من او را به تو مى بخشم ، تو نیز در حق او نیکى کن .
ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگینى نمى کرد وچون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندکرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد.
پس از تولد امام هشتم (ع )، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک ، ارزشى فراتر یافت .
مـادر بـر آن بـود تـا تربیت و پرورش فرزندش ، وى را از عبادات و مناجاتش باز ندارد، از این رو به بستگانش گفت :دایه اى پیدا کنید تا مرا در امر شیردادن کمک کند.
از وى پرسیدند:مگر شیر تو کم شده است ؟.
نـجمه گفت :خیر، ولى نوافل و ذکرهایى که قبل از تولد حضرت رضا(ع ) داشته ام و به آنها عادت کرده بودم ، به خاطر شیردادن کم شده است ، ازاین رو مى خواهم کسى من را در امر شیردادن یارى کند تا بتوانم دوباره آن عبادات ومناجاتم را شروع کنم !.


نوشته شده توسط موسی مباشری | نظرات دیگران [ نظر] 
آشنایی با امام رضا(ع)
جمعه 91 دی 22 , ساعت 10:52 عصر  
آشنایی با امام رضا(ع)

آشنایى با امام رضا علیه السلام

 امام رضا (ع)، هشتمین امام از این پیشوایان پاک و گرامى است. امام رضا (ع) تنها امام از این عزیزان است که قبر مطهرش در ایران قرار دارد که شیعیان براى زیارت آن همواره به آن جا مى روند. آیا مى دانى زیارتگاه امام در کدام شهر است؟
در پایین نیز نقشه اى آورده ایم که محل دفن امام در آن مشخص شده است.آیا مى دانى زیارتگاه امام در کدام شهر است؟
 

پیرامون آن شهر درجایى دیگر از این سایت با تو سخن گفته ایم، در اینجا لازم است مطالبى را درباره امام رضا (ع) بدانى .

نامهاى امام

امام رضا(ع) در سال 148 هجرى قمرى یعنى حدود (1250) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان امام موسى بن جعفر(ع)، یعنى امام هفتم شیعیان و مادرشان بانویى بزرگوار و خردمند به نام (تکتم) یا (نجمه) بود. امام رضا(ع) در همان سالى زاده شد که پدربزرگ ایشان، یعنى حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسید.
نام ایشان (على ) است، ولى بر اساس شیوه اى که در میان اعراب مرسوم است، به وى (ابوالحسن) مى گفتند. این گونه اسمها را (کنیه) مى نامند. علاوه بر نام و کنیه، گاه عنوان دیگرى نیز به افراد مى دهند که آن را (لقب) مى گویند. امام هشتم داراى لقب هاى متعددى است. از جمله معروف ترین این القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غریب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معین الضعفاء) است. نامیدن هر فرد به این نامها، یعنى اسم، کنیه و لقب دلیل خاصى دارد. گفته اند که وى را به این جهت (رضا) لقب داده اند که خدا از او راضى است.
دوران کودکى و جوانى امام در مدینه گذشت. اخلاق نیکو، دانش فراوان، ایمان و عبادت بسیار از ویژگى هایى بود که امام را مشخص مى ساخت.

شخصیت اخلاقى امام

از خوش اخلاقى امام سخن بسیار گفته اند. در این جا به چند نمونه آن توجّه کن و ببین که امام در برخورد با مردم به چه نکات ریزى دقّت مى کرده است. همه اینها براى ما درس (چگونه زیستن) است:

ـ هیچ گاه با سخن خود، دیگران را آزار نداد.
ـ سخن هیچ کسى را قطع نکرد.
ـ به نیازمندان بسیار کمک مى فرمود.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر یک سفره مى نشست و غذا مى خورد.
ـ همیشه چهره اى خندان داشت.
ـ هرگز با صداى بلند و با قهقهه نمى خندید.
ـ هنگام نشستن، هرگز پاى خود را در حضور دیگران دراز نمى کرد.
ـ در حضور دیگران هرگز به دیوار تکیه نمى زد.
ـ به عیادت بیماران مى رفت.
ـ در تشییع جنازه ها شرکت مى جست.
ـ از مهمانان خود، شخصا پذیرایى مى کرد.
ـ وقتى بر سر سفره اى مى رسید، اجازه نمى داد تا به احترام او از جاى برخیزند.
ـ به پاکیزگى بدن، موى سر و پوشاک خود بسیار توجه داشت.
ـ بسیار بردبار و صبور و شکیبا بود.

اینها گوشه اى از اخلاق امام بود. آیا با داشتن این اخلاق و رفتار نباید خدا از او راضى و خرسند باشد؟ و آیا سزاوار نیست که او را (رضا) بنامند؟
آیا کسى که خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نیستند؟ این گونه هست که نام (رضا) براى آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.

امام در نگاه شاعران

از همان دوران امام رضا(ع)، شاعران و نویسندگان در وصف بزرگوارى آن حضرت بسیار سروده اند و نوشته اند و هریک به گونه اى آن امام را به نیکى وصف کرده اند. شنیدنى است که شاعرى بود به نام (ابونواس) که در سرودن بسیار توانایى داشت. به او گفتند: تو درباره همه چیز شعر گفته اى ، کوه و دشت و شراب و موسیقى را در اشعار خود ستوده اى ، اما شگفتا که در باره موضوع مهمى مانند شخصیت والاى امام رضا سکوت کرده اى ! در حالى که تو ایشان را خوب مى شناسى و با اخلاق و رفتار و بزرگوارى حضرت آشنایى کامل دارى . ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگى او مانع از انجام این کار شده است، چگونه کسى چون من، درباره شخصیت برجسته اى همچون امام رضا(ع) شعر بسراید؟ آن گاه شعرى گفت که چکیده معنى آن چنین است:
از من نخواهید که او را بستایم، من را توان آن نیست تا انسانى را مدح کنم که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر اوست.


شخصیت معنوى امام

گفتیم که امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوى و پرداختن به امور عبادى نیز برجسته بود. روایتها و داستانهاى بسیارى از این جنبه زندگى امام در کتابهاى تاریخى نقل شده که شنیدن آن براى همه ما جالب است. ما وقتى مى بینیم که امام ما و پیشوایى که او را به رهبرى خود پذیرفته و زندگى او را الگوى خود قرار داده ایم، این چنین عبادت مى کند و این گونه به مسائل عبادى توجه دارد، خود نیز ناگزیریم که همان شیوه را پیروى کنیم و از همان روش درس بیاموزیم.
در اینجا به چند نمونه از نکاتى که تاریخ نویسان در این زمینه مورد توجّه قرار داده اند اشاره مى کنیم...

ـ شبها کم مى خوابید و بیشتر شب را به عبادت مى پرداخت.
ـ بسیارى از روزها را روزه مى گرفت.
ـ سجده هایش بسیار طولانى بود.
ـ قرآن بسیار تلاوت مى کرد.
ـ به نماز اول وقت پایبند بود.
ـ بجز هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.
 

دوست عزیز من!
حتما مى دانى که پرداختن به این مسائل به معنى گوشه گیرى نیست و نمازخواندن و روزه داشتن و تلاوت قرآن نباید سبب رها کردن مسؤولیتهاى اجتماعى شود. زندگى امام رضا(ع)، خود بهترین نمونه براى این امر است. اگر با ما باشى و دنباله این متن را بخوانى و در دیگر بخشهاى این سایت نیز گشت و گذار کنى ، خواهى دید که امام رضا(ع) که در زمان خود بیشتر از هر کس دیگرى عبادت مى کرد و نماز مى خواند و روزه مى گرفت، نه تنها از مسؤولیتهاى بزرگ اجتماعى گریزان نبود، بلکه پیوسته به امور مسلمانان اهتمام داشت و توجه به آن را یکى از بزرگترین رسالتهاى خویش مى دانست. پذیرفتن ولایتعهدى در آن شرایط خاص، یکى از آشکارترین نمونه هاى این امر است.

شخصیت علمى امام

امام رضا(ع) جایگاه علمى ویژه اى داشت. او از دانشى سرشار بهره مند بود و این برجستگى علمى او در رویارویى با دانشمندان ادیان و مذاهب دیگر، بهتر آشکار مى شد. جلسات و محافلى که علما و دانشمندان مختلف گرد هم مى آمدند و به بیان دیدگاهها و نظرات خویش مى پرداختند، در آن زمان رونق خاصى داشت. حاکمان آن عصر، گاه براى جلوه دادن شکوه دربار خویش، گاه به منظور گرایش دانشمندان به دربار، و زمانى براى این که بر عقیده کسى چیره شوند، در کنار مجالس دیگر، به برگزار کردن نشستهاى علمى نیز مى پرداختند. این محافل که به جلسات (مناظره) معروف بود، بهترین مکان براى ابراز شایستگى هاى علمى افراد به شمار مى رفت.
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه که همه دانشمندان جمع مى شدند و به گفت و گو مى پرداختند و سرانجام در پاسخ دیگران فرو مى ماندند، دست به دامان امام رضا(ع) مى شدند تا بر حقانیت مطلب خویش گواهى دهند.
در بالا گفتیم که یکى از مهم ترین و معروف ترین لقب هاى امام رضا (ع)، (عالم آل محمد) است. این که از میان همه امامان شیعه، حضرت امام رضا به این لقب شهرت یافته است، خود دلیل برجستگى آن امام از جهت دانشهاى رایج در زمان خویش و یافتن فرصت براى آشکارسازى آن علوم مى باشد.
اباصلت که یکى از یاران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روایتى نقل مى کند که خواندنى است. با توجه به این روایت تو هم مى توانى بفهمى که این لقب حضرت از کجا آمده است. او مى گوید:
امام موسى بن جعفر(ع) به فرزندانش مى فرمود: برادرتان، على بن موسى (یعنى امام رضا)، عالم آل محمد است... نیازهاى دینى خود را از وى فرا بگیرید و آن چه را به شما آموزش مى دهد، به یاد داشته باشید، زیرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من مى فرمود: عالم آل محمد در نسل توست و اى کاش من مى توانستم او را ببینم.
شنیدن این دو حدیث هم حتما براى تو جالب است. یکى از زبان شیرین خود امام است و دیگرى را یکى از یاران حضرت نقل کرده است....... حدیث نخست این است:
در حرم پیامبر(ص) مى نشستم و دانشمندان مدینه هرگاه در مسأله اى با مشکل روبرو مى شدند و از حلّ آن ناتوان مى ماندند، به سوى من رو مى آوردند و پاسخ مى گرفتند.
... و حدیث دوم را عبدالسلام هروى نقل کرده که در بیشتر نشستهاى علمى امام حاضر بوده است.
هیچ کسى را از امام رضا (ع) داناتر ندیدم و هر دانشمندى که او را دیده به دانش برتر او گواهى داده است. در نشستهایى که گروهى از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان گوناگون حضور داشتند، بر تمامى آنها چیره شد، تا آن جا که همه آنان به ناتوانى علمى خود و برترى امام اعتراف کردند و گواهى دادند.
یکى از نکاتى که در بررسى شخصیت علمى امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده اند، این است که امام رضا (ع) با هر گروهى به زبان خودشان سخن مى گفت و به تعبیر اباصلت، شیواترین و داناترین مردم به هر زبان و فرهنگى بود. اباصلت که خود این سخن را مى گوید، از این تسلط امام به زبانهاى مختلف شگفت زده مى شود و این تعجّب خود را به امام اظهار مى نماید و امام در پاسخ مى فرماید:
من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه مى شود چنین فردى زبان آنان را درک نکند؟ مگر نشنیده اى که امیرالمؤمنین على (ع) فرمود: به ما (فصل الخطاب) داده اند، و آن چیزى نیست، جز آشنایى با زبان دیگران.
اینها همه، نمونه اى از شخصیت علمى امام است. در کتابهاى تاریخى که به بررسى ابعاد مختلف زندگى امام رضا(ع) پرداخته اند، این نکات به صورت گسترده مورد بحث قرار گرفته و رخدادهاى متعددى که گواه برترى علمى امام است، بازگو شده است.
شخصیت سیاسى امام
تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان که هنوز به مقام امامت نرسیده بود و چه آن گاه که پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسى کاظم(ع)، مسئولیت امامت و رهبرى شیعیان را بر عهده داشت، در زمان حکومت عباسیان بود.
عباسیان با ادعاى انتساب به پیامبر اکرم(ص)، و با بهره گیرى از احساسات مردم بر ضد امویان، توانستند آنان را از حکومت کنار بزنند و خود بر تخت فرمانروایى مسلمانان بنشینند. با سرکوب امویان، آنان دیگر قدرت و توانى نداشتند که خطر مهمى براى عباسیان به شمار روند. عباسیان تنها خطر براى حکومت خود را شیعیانى مى دانستند که با فرمانبرى از امامان معصوم، حاکمان آن روزگار را ناحق مى شمردند و مى کوشیدند تا آنان را از حکومت ساقط کنند.
بنابراین، دشمن شماره یک حاکمان عباسى ، امامان شیعه بودند و به همین دلیل است که همه امامانى که در روزگار این حاکمان ستمگر مى زیستند، به دست آنان به شهادت رسیدند.... عباسیان ستم پیشه به اندازه اى بر شیعیان فشار آوردند و آنان را مورد تهدید و شکنجه و آزار و تبعید و آوارگى قرار دادند که حتى تاریخ نویسان نیز از بازگو کردن آن دچار شرمندگى شده اند.
در نمودار پایین نشان داده ایم که امام رضا(ع) با چه کسانى از حاکمان عباسى هم دوره بوده است.
 

ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبى براى مبارزه علنى و رسمى براى امام رضا(ع) پدید نیامد و بیشتر تلاش سیاسى امام به صورت پنهانى رهبرى مى شد، اما در گوشه گوشه سرزمینهاى مسلمانان جنبشها و قیامهاى پیاپى شیعیان، حکومت عباسى را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمى شده بود. به این گفت و گو که میان هارون و یکى از درباریان قدرتمند وى رد و بدل شده است توجّه کن:

_ اى هارون! این على بن موسى است، که بر جاى پدر خویش تکیه زده و امامت و رهبرى شیعیان را از آن خود مى داند. چه باید کرد؟
_ آن خطایى که در کشتن پدرش موسى مرتکب شدیم براى ما بس است! یعنى مى خواهى تمام آنان را بکشم؟! مگر مى شود؟

اما... در میان همه حاکمان عباسى ، مأمون چهره اى دیگر داشت. او که برادر خود، امین را کشت تا خود به حکومت برسد، در برخورد با شیعیان و به ویژه شخص امام رضا(ع) از راهى دیگر وارد شد و شیوه اى دیگر را در پیش گرفت.
در این جا خوب است به چند نمونه از اظهار نظر تاریخ نویسان درباره شخصیت پیچیده مأمون آگاه شوى تا دریابى که امام رضا(ع) با چه انسان مرموزى روبرو بوده است.
یکى مى گوید:
مأمون از نظر دوراندیشى ، اراده قوى ، بردبارى ، دانش، زیرکى ، بزرگى ، شجاعت و جوانمردى از همه عباسیان برتر بود.
دیگرى مى نویسد:
مأمون در عین حال که در مجالس عیش و نوش شرکت مى جست، به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمى و مباحث فقهى و... علاقه شدید داشت!
دیگرى مى گوید:
گاهى مانند یک دیندار دلسوز، مردم را به علت کوتاهى در نماز و فرو رفتن در لذات و پیروى از شهوات و... نکوهش مى کرد و آنان را از عذاب الهى مى ترساند، و زمانى خودش در بزم خوشگذرانى و مجالس عیش و نوش شرکت مى نمود.
یکى هم چنین اظهار مى دارد:
مأمون زیرک ترین حاکمان عباسى و داناترین ایشان به فقه و کلام بود.
... و از این یک بشنو که مى گوید:
مأمون روزى ادعاى تشیع مى کرد و وجودش را لبریز از دوستى و عشق به على (ع) نشان مى داد و در فاصله اى اندک، نقاب از چهره برمى گرفت و تا آن جا پیش مى رفت که حاضر نبود در مجلس او حتى از عنصر تبهکار و جلادى همچون حجاج بن یوسف، خرده بگیرند.
آیا همزمانى با چنین موجود پیچیده و ابهام آلودى که تلاشى جز پایدارى بیشتر حکومت عباسى ندارد، اما در همان حال، بزرگترین مخالف خود، یعنى شخص امام رضا(ع) را به ولى عهدى خویش برمى گزیند، آسان است؟
به هرحال، مأمون با این خصوصیاتى که داشت، پس از رسیدن به قدرت، و به منظور پایدار ساختن ارکان حکومت خود، تصمیم گرفت با امام رضا(ع) به گونه اى دیگر برخورد نماید. پس، براى امام نامه نوشت و حضرت را به ولى عهدى خود منصوب کرد. امام ابتدا از پذیرش این امر خوددارى فرمود، اما پیگیرى و پافشارى مأمون و خوددارى امام، به آن جا انجامید که مأمون دو تن را به نمایندگى از سوى خود که در خراسان بود، روانه مدینه کرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنین بیان کردند:
مأمون ما را مأمور کرده که شما را به خراسان ببریم.
امام هم که شیوه هاى حاکمان را مى شناخت و مى دانست مأمون که از کشتن برادر خود پروا ندارد، از این تصمیم خود دست بردار نیست، ناگزیر از ترک مدینه شد.

هجرت امام به خراسان

امام رضا(ع) هنگامى که خود را ناچار به سفر یافت، براى این که ناخرسندى خود را از این سفر اعلام فرماید، چندین بار در کنار حرم مطهر پیامبر اکرم(ص) حضور یافت و به گونه اى به زیارت پرداخت که همگان فهمیدند این سفر مورد رضایت امام نیست.
یکى از شاهدان این ماجرا نقل مى کند که امام را در حال زیارت دیدم، نزدیک رفتم و براى این که امام در آستانه سفر است به ایشان شادباش گفتم، اما حضرت چنین پاسخ داد:
مرا به حال خود بگذار! من از جوار جدم پیامبر(ص) خارج مى شوم و در غربت از دنیا خواهم رفت!
پس از آن هم، امام همه اقوام و نزدیکان خود را فراخواند و در جمع ایشان فرمود:
بر من گریه کنید! زیرا دیگر به مدینه بازنخواهم گشت.
این امر نشان مى دهد که امام با نقشه شوم مأمون آشنا بوده، ولى راهى جز پذیرفتن تصمیم وى نداشته است.
بارى ، امام به همراه فرستادگان مأمون مدینه را پشت سرگذاشته، رهسپار خراسان شد، جایى که مأمون در آن جا مى کرد.
بنا به فرمان مأمون، مسیر امام از مدینه تا خراسان، به گونه اى تعیین گردید که مردم شهرهاى شیعه نشین از دیدار امام محروم شوند. زیرا اگر شیعیان موفق مى شدند از نزدیک امام خود را زیارت کنند و با ایشان دیدار نمایند و از سخنان آن حضرت بهره مند شوند، بیش از پیش به وى ارادت مى یافتند و این خود خطر بزرگى براى حکومت مأمون به شمار مى آمد. بنابراین، شهرهاى کوفه و قم از مسیر سفر امام حذف گردید. اما در این که امام از کدام مسیر به خراسان و شهر مرو رسیده است، میان تاریخ نویسان اختلاف است. خلاصه مسیرهایى که براى این سفر نقل شده از این قرار است:
1 ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، رى ، سمنان، دامغان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
2 ـ مدینه، بصره، اهواز،اصفهان، کوه آهوان، سمنان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
3 ـ مدینه، بصره، اهواز،اصفهان، یزد، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
4 ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، کرمان، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
اگر به این مقاله مراجعه کنى ، مى توانى مسیر سفر تاریخى امام را بهتر در ذهن بسپارى .

حدیث سلسلة الذهب

امام رضا(ع) در این سفر تاریخى ، هر جا که توانست کوشید تا مردم را با اسلام، قرآن، تشیع، اخلاق اسلامى ، آرمانهاى دینى و احکام مذهبى آشنا سازد. از جمله مهمترین فرازهاى این سفر، توقف امام در نیشابور و سخن تاریخى ایشان در جمع گروه بسیارى از مردم و حدیث شناسان این شهر است.
آشنایى با این سخن و حدیث امام براى همه ما جالب است.
این حدیث به (سلسلة الذهب) شهرت دارد. دلیل این نامگذارى را خواهى دانست. اما بهتر آن است که نخست، با چگونگى بیان حدیث و اصل آن آشنایى پیدا کنى :
دو تن از حدیث شناسان نیشابور خدمت امام رضا(ع) رسیده، گفتند:
اى بزرگوار!
اى بازمانده از دودمان امامان!
اى سلاله پاک پاکان!
اى فرزند پیامبر!
به حق پدران و اجداد پاک و نیاکان نیکومقام سوگندت مى دهیم که پرده را بردارى ، رخسار خود را به ما نشان دهى و حدیثى از نیاکان خود را براى ما بازگو فرمایى ... تا خاطره اى فراموش نشدنى از شما داشته باشیم.
امام کاروان را از حرکت بازداشت، پرده هودج را کنار زد...
انبوه جمعیت مى کوشیدند تا خود را به امام نزدیک کنند...
اما آنان که حدیث مى نوشتند از مردم خواستند که آرام باشند تا آنان بتوانند سخن امام را بشنوند و آن را براى تاریخ ثبت کنند و به یادگار بنویسند.
آن گاه امام چنین فرمود:
پدرم بنده شایسته خدا، موسى بن جعفر،
از پدرش جعفر بن محمد،
و او از پدرش محمد بن على ،
و او از پدرش على بن الحسین،
و او از پدرش حسین بن على ،
و او از پدرش على بن ابى طالب،
نقل کرده که از پیامبر(ص) شنیده است،
و پیامبر از جبرئیل دریافت کرده
که خداوند فرموده است:
کلمه لا اله الا الله دژ استوار من است. هر کس که وارد آن دژ شود از عذاب من ایمن خوهد بود.
گوشها شنیدند و قلمها نوشتند... در میان مردم همهمه افتاد. دهها هزار مرد و زنى که این سخن را دریافتند آن را براى یکدیگر باز مى گفتند... کاروان امام به راه افتاد، اما حضرت ندا در داد و آن را از رفتن بازداشت و فرمود:
با شرایط آن... و من از شرطهاى آن هستم.
امام در این حدیث بسیار کوتاه و فشرده، نکات بسیار بلندى را بیان فرموده است. به این نکات توجه کن:
1 ـ اهمیت مسأله توحید و محور بودن آن در اندیشه اسلامى .
2 ـ پیوستگى معارف خاندان امامت به شخص پیامبر اسلام(ص) و به سرچشمه وحى .
3 ـ پیوند گسست ناپذیر توحید با رهبرى .
4 ـ تثبیت امامت حضرت رضا علیه السلام و ردّ دیدگاه کسانى که به امامت ایشان باور نداشتند.
اما چرا این حدیث را (سلسلة الذهب) نامیده اند؟
وقتى جمله اى از کسى نقل مى شود، گاه چندین نفر در بازگو کردن آن نقش دارند و آن را از قول کسان دیگر روایت مى کنند. این افراد را در اصطلاح علم حدیث، (سلسله سند حدیث) مى گویند. مثلاً در همین حدیث، که امام رضا(ع) این سخن را از قول پدران خود نقل مى فرماید، این افراد، سلسله سند این حدیث نامیده مى شوند. از آن جا که همه این افراد، امامان عزیز ما شیعیان هستند، این حدیث در تاریخ به عنوان حدیثى که همه سلسله سند آن طلایى و زرّین هستند معروف شده است و آن را (سلسلة الذهب، یعنى رشته طلایى ) نام داده اند.
این حدیث از آن زمان که از زبان مبارک امام شنیده شد، همواره مورد توجه و عنایت حدیث شناسان، تاریخ نویسان و هنرمندان بوده است. تا کنون نیز هنرمندان آن را به شیوه هاى مختلف نوشته و عرضه کرده اند.

امام رضا علیه السلام در خراسان

به هرترتیب، امام رضا(ع) وارد شهر مرو، مقر حکومت مأمون شد. مأمون مجلسى آراست و در آن امام را در مراسمى رسمى ، به ولى عهدى خود منصوب کرد. حضرت در آن مجلس، حکم مأمون را گرفته، بر آن یادداشتى نوشت و با تیزبینى و درایتى که برخاسته از مقام امامت ایشان بود، به ارزشهاى والاى اسلامى اشاره نمود و در برابر دسیسه اى که مأمون چیده بود با یاد و نام اهل بیت علیهم السلام، حقانیت ایشان و تصریح به عمر کوتاه خود، فهماند که این منصب را با انگیزه شخصى نپذیرفته و تنها عامل قبول این سمت، پافشارى مأمون بوده است.
برخوردهاى حکیمانه امام با این مسأله، چه در طول سفر و چه در ایام اقامت در مرو، سبب شد تا بر خلاف پندار مأمون، امام بیش از گذشته در میان مردم شناخته شود و در دل ایشان جاى گیرد.. این امر موجب این شد که مأمون در فاصله اى نه چندان دراز، از ترفند شکست خورده خود احساس ناراحتى کند و در اندیشه محدود ساختن فعالیت هاى امام و حتى از میان بردن ایشان فرو رود.
یکى از نشانه هاى این امر، جلوگیرى وى از برپایى نماز عید فطر به امامت حضرت رضا علیه السلام است.
دو تن از شاهدان، واقعه را چنین روایت کرده اند:
عید فطر فرا رسید... مأمون _ شاید _ به دلیل بیمارى ، به امام رضا(ع) پیام داد که نماز عید را به جاى وى برپا دارد. امام، بر پایه آن چه قبلاً شرط کرده بود که در مراسم حکومتى دخالت نکند، از قبول این امر خوددارى ورزید. اما مأمون پیک فرستاد که هدف از این پیشنهاد، تثبیت امر ولایت عهدى شماست و دوست دارم مردم به این وسیله اطمینان پیدا کنند که ولایتعهدى را براستى پذیرفته اى !
امام پیشنهاد وى را پذیرفت به این شرط که نماز را همچون جدّش رسول خدا (ص) برپا دارد. مأمون هم قبول کرد و دستور داد تا نظامیان و درباریان و همه مردم صبح روز عید نزدیک خانه امام گرد هم آیند و امام را از منزل تا محل نماز همراهى نمایند.
امام از خانه خارج شد، در حالى که خود را خوشبو ساخته، عبایى بر دوش انداخته، عمامه اى بر سر نهاده، عصایى در دست گرفته و با پاى برهنه، با گامهایى استوار رهسپار شد تا نماز عید را بخواند. امام که تکبیر مى گفت، فریاد تکبیر مردم در سراسر شهر طنین انداخت، نظامیانى که سواره بودند از مرکب پیاده شدند، و همه به پیروى از امام، پاى خویش را برهنه ساختند.
فضل بن سهل، وزیر زیرک مأمون، با دیدن این صحنه، خود را به خلیفه رساند و مأمون را از جوّ شهر آگاه ساخت و یادآور شد که اگر این گردهمایى ادامه یابد، جایگاه خلیفه در دیدگاه مردم از ارجمندى مى افتد و همه دلها به امام مى گرود. پس مأمون نیز فرمان داد که امام را از نیمه راه بازگرداندند و نماز اقامه نشد.
در بازگشت، امام با اندوه بسیار فرمود:
بارخدایا! اگر وضعیت کنونى جز با مرگ من دگرگون نمى شود، هم اینک در آن شتاب فرما!

شهادت امام رضا علیه السلام

مأمون که روز به روز گرایش بیشتر مردم به امام رضا(ع) را مى دید، در برابر هم مسلکان خود، یعنى خاندان عباسى هیچ بهانه اى نداشت. پس تصمیم گرفت راهى بغداد شود تا از نزدیک با ایشان به گفت و گو بنشیند.
اما آیا او در این سفر چه ارمغانى براى آنان به همراه داشت؟
آیا مى توانست امام را از ولایتعهدى برکنار کند؟
آیا مى توانست بیعت گسترده اى که از مردم گرفته بود، نادیده بگیرد؟
آیا مى توانست واکنش مردم به برکنارى امام را تحمل کند؟
آیا مى توانست در برابر ناخرسندى انبوه شیعیان و پیروان امام، دلیل قانع کننده اى بیاورد؟
این جاست که باردیگر مأمون چهره واقعى خود را نمایان مى سازد و به خشونت پنهان و سیاست بازى روى مى آورد.
او نخست، وزیرش فضل بن سهل را مى کشد و بر جنازه او اشک مى ریزد و براى یافتن قاتلان او جایزه تعیین مى کند و آن گاه که آنان را دستگیر مى کنند، آنان شهادت مى دهند که مأمون خود به این کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را مى کشد.
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال مى کند، اما مى کوشد که این برنامه را به گونه اى عملى سازد که دامان خود او از این امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف مى کند و در همان جا با خوراندن انار یا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم مى سازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در این جا نیز بر پیکر پاک امام اشک مى ریزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارون الرشید دفن مى کند.
امام رضا(ع) پیشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخى از یاران خود گوشزد کرده بود. از جمله یک بار به دو تن از اصحاب خویش فرموده بود:
اینک هنگام بازگشت من به سوى خدا فرا رسیده و زمان آن است که به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپیوندم. تومار زندگى ام به انجام رسیده است. این حاکم خودکامه (مأمون) تصمیم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در میان نقل قول هاى گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال 203 هجرى قمرى به شهادت رسیده، در حالى که 55 سال از عمر مبارک امام سپرى شده است.
آیا مى دانى از آن تاریخ تا کنون چند سال مى گذرد؟
محل شهادت امام هم به گفته همه تاریخ نویسان، شهر توس و محل دفن ایشان نیز در باغ حمید بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها (مشهد الرضاـمحل شهادت امام رضا علیه السلام) نام گرفته و اینک به نام مشهد شهرت دارد.

 آرى ... دوست عزیزم!
گویا چنین مقدّر بود که فرزندى از نسل پاک پیامبر اکرم (ص) و امامى از امامان شیعه، در سرزمینى دور از مدینه پیامبر به شهادت رسد، تا مرقد نورانى اش قلب میلیونها انسان خداجوى دلباخته را به ولایت فراخواند و بارگاهش پناهگاه دلهاى شکسته اى باشد که در این سوى خاک در پناه آن مزار با شکوه به آرامش رسند.
سلام بر هشتمین امام پاک!
سلام بر هشتمین جانشین پیامبر!
سلام بر او....
آن گاه که زاده شد...
آن گاه که مظلومانه به شهادت رسید..
و آن گاه که در اوج عظمت و شکوه، گام بر صحنه رستاخیز گذارد.

برگرفته شده از سایت امام رضا


نوشته شده توسط موسی مباشری | نظرات دیگران [ نظر] 
سخنان مقام معظم رهبری در مورد امام رضا(ع)
جمعه 91 دی 22 , ساعت 10:51 عصر  
سخنان مقام معظم رهبری در مورد امام رضا(ع)

باید اعتراف کنیم که زندگى ائمه ، علیهم‏السلام، بدرستى شناخته‏نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت‏بار آنان حتى بر شیعیانشان نیز پوشیده مانده است. على‏رغم هزاران کتاب کوچک و بزرگ و قدیم و جدید درباره زندگى ائمه ، علیهم‏السلام، امروز همچنان غبارى از ابهام و اجمال، بخش عظیمى از زندگى این بزرگواران را فرا گرفته وحیات سیاسى برجسته‏ترین چهره‏هاى خاندان نبوت که دو قرن و نیم از حساسترین دورانهاى تاریخ اسلام را دربرمى‏گیرد با غرض‏ورزى یا بى‏اعتنایى و یا کج‏فهمى بسیارى از پژوهندگان و نویسندگان روبرو شده است. این است که ما از یک تاریخچه مدون و مضبوط درباره زندگى پرحادثه و پرماجراى آن پیشوایان، تهیدستیم .

زندگى امام هشتم ،علیه‏السلام، که قریب بیست‏سال از این دوره تعیین کننده و مهم را فراگرفته از جمله برجسته‏ترین بخشهاى آن است که بجاست درباره آن تامل و تحقیق لازم به کار رود .

مهمترین چیزى که در زندگى ائمه ، علیهم‏السلام، به‏طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجرى که خلافت اسلامى به‏طور آشکار با پیرایه‏هاى سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامى به حکومت جابرانه پادشاهى بدل گشت، ائمه اهل بیت ،علیهم‏السلام، مبارزه سیاسى خود را به‏شیوه‏اى متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند.

این‏مبارزه‏بزرگترین‏هدفش تشکیل نظام اسلامى و تاسیس حکومتى بر پایه امامت‏بود. بى‏شک تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت وحى، و رفع تحریف‏ها و کج‏فهمى‏ها از معارف اسلامى‏و احکام‏دینى نیز هدف مهمى براى جهاد اهل بیت‏به حساب مى‏آمد. اما طبق قرائن حتمى، جهاد اهل بیت‏به این هدفها محدود نمى‏شد و بزرگترین هدف آن، چیزى جز تشکیل حکومت علوى و تاسیس نظام عادلانه اسلامى نبود. بیشترین‏دشواریهاى‏زندگى‏مرارت‏بار و پر از ایثار ائمه و یاران آنان به خاطر داشتن این هدف بود و ائمه ، علیهم‏السلام، از دوران امام سجاد ، علیه‏السلام، وبعدازحادثه عاشورا به زمینه‏سازى دراز مدت براى این مقصود پرداختند.

در تمام دوران صدو چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدى‏امام هشتم ،علیه‏السلام، جریان وابسته به امامان اهل بیت‏یعنى شیعیان همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههاى خلافت‏به حساب مى‏آمد. در این مدت بارها زمینه‏هاى آماده‏اى پیش آمد و مبارزات تشیع که باید آن را نهضت علوى نام داد به پیروزیهاى بزرگى نزدیک گردید.

اما، در هر بار موانعى برسر راه پیروزى نهایى پدید مى‏آمد و غالبا بزرگترین ضربه از ناحیه تهاجم بر محور و مرکز اصلى این نهضت، یعنى‏شخص‏امام‏در هر زمان و به زندان افکندن یا به شهادت رساندن آن حضرت وارد مى‏گشت و هنگامى‏که‏نوبت‏به امام بعد مى‏رسید اختناق و فشار و سختگیرى به حدى بود که براى آماده کردن زمینه به زمان طولانى دیگرى نیاز بود .

ائمه ،علیهم‏السلام، در میان طوفان سخت این حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانى کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابه‏لاى گذرگاههاى دشوار و خطرناک گذراندند . و خلفاى اموى و عباسى در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند و این خنجر برنده همواره در پهلوى دستگاه خلافت، فرو رفته ماند و به صورت تهدیدى همیشگى آسایش‏راازآنان‏سلب‏کرد.هنگامى‏که حضرت‏موسى‏بن‏جعفر،علیه‏السلام، پس از سالها حبس در زندان هارونى مسموم و شهید شد در قلمرو وسیع سلطنت عباسى اختناقى کامل حکمفرمابود .در آن فضاى گرفته که به گفته یکى از یاران‏امام‏على‏بن موسى، علیه‏السلام، «از شمشیر هارون خون مى‏چکید».

بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه سلامت‏بدارد و از پراکندگى و دلسردى یاران پدر بزرگوارش مانع شود و با شیوه تقیه‏آمیز و شگفت‏آورى جان خود را که محور و روح جمعیت‏شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفاى بنى‏عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنى از دوران ده‏ساله زندگى امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‏ساله‏جنگهاى‏داخلى‏میان‏خراسان و بغداد به ما ارائه کند. اما به تدبر مى‏توان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بیت ،علیهم‏السلام، را که در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‏گیرى و همان اهداف ادامه مى‏داده است. هنگامى که مأمون در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امین فراغت‏یافت و لافت‏بى‏منازع را به چنگ آورد یکى از اولین تدابیر او حل مشکل علویان و مبارزات تشیع بود، او براى این منظور، تجربه همه خلفاى سلف خود را پیش چشم داشت.

تجربه‏اى که نمایشگر قدرت ، وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانى دستگاههاى قدرت از ریشه‏کن کردن و حتى متوقف و محدود کردن آن بود. او مى‏دید که سطوت و حشمت هارونى حتى با به‏بندکشیدن طولانى و بالاخره مسموم کردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سیاسى، نظامى، تبلیغاتى و فکرى شیعیان مانع شود. او اینک در حالى که از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و بعلاوه بر اثر جنگهاى داخلى میان بنى عباس، سلطنت عباسى را در تهدید مشکلات بزرگى مشاهده مى‏کرد بى‏شک لازم بود به خطر نهضت علویان به چشم جدى‏ترى بنگرد. شاید مأمون در ارزیابى خطر شیعیان براى دستگاه خود واقع‏بینانه فکر مى‏کرد. گمان زیاد بر این است که فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بویژه فرصت پنج‏ساله جنگهاى داخلى، جریان تشیع را از آمادگى‏بیشترى‏براى‏برافراشتن‏پرچم حکومت‏علوى‏برخوردار ساخته بود.

مأمون این خطر را زیرکانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همین ارزیابى و تشخیص بود که ماجراى دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامى ولیعهدى به آن حضرت پیش آمد و این حادثه که در همه دوران طولانى امامت کم‏نظیر و یا در نوع خود بى‏نظیر بود تحقق یافت.

اکنون جاى آن است که باختصار، حادثه ولیعهدى را مورد مطالعه قرار دهیم.

در این حادثه امام هشتم على‏بن موسى‏الرضا ،علیه‏السلام، در برابر یک تجربه تاریخى عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهان سیاسى که پیروزى یا ناکامى آن مى‏توانست‏سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد.

دراین نبرد رقیب که ابتکار عمل را به دست داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود مأمون بود. مأمون با هوشى سرشار و تدبیرى قوى و فهم ودرایتى‏بى‏سابقه‏قدم در میدانى نهاد که اگر پیروز مى‏شد و مى‏توانست آنچنان که برنامه‏ریزى کرده بود کار را به انجام برساند، یقینا به هدفى دست مى‏یافت که از سال چهل هجرى یعنى از شهادت على‏بن ابى‏طالب ،علیه‏السلام، هیچ یک از خلفاى‏اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست‏یابند، یعنى مى‏توانست درخت تشیع را ریشه‏کن کند و جریان معارضى راکه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود به کلى نابود سازد.

اما امام هشتم با تدبیرى الهى بر مامون‏فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسى که خود به وجود آورده بود به‏طور کامل شکست داد و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه‏کن نشد بلکه حتى‏سال‏دویست و یک هجرى، یعنى سال ولایتعهدى آن حضرت، یکى از پربرکت‏ترین‏سالهاى‏تاریخ‏تشیع شد و نفس تازه‏اى در مبارزات علویان دمیده شد؛ و این همه به برکت تدبیر الهى امام هشتم و شیوه حکیمانه‏اى بودکه‏آن‏امام‏معصوم‏دراین آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.

براى اینکه پرتوى بر سیماى این حادثه عجیب افکنده شود به تشریح کوتاهى‏ازتدبیرمامون‏وتدبیرامام در این حادثه مى‏پردازیم.

مامون‏ازدعوت‏امام‏هشتم‏به‏خراسان چند مقصود عمده را تعقیب مى‏کرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابى شیعیان به عرصه‏فعالیت‏سیاسى‏آرام‏و بى‏خطر بود . همان‏طور که گفتم شیعیان در پوشش‏تقیه،مبارزاتى خستگى‏ناپذیر و تمام نشدنى داشتند، این مبارزات که با دو ویژگى همراه بود، تاثیر توصیف‏ناپذیرى‏در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگى، یکى مظلومیت‏بود و دیگرى قداست.

شیعیان با اتکاء به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعى را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل‏بیت است، به زوایاى دل و ذهن مخاطبان‏خودمى‏رساندندوهرکسى‏را که از اندک آمادگى برخوردار بود، به آن طرز فکر متمایل و یا مؤمن مى‏ساختند و چنین بود که دائره تشیع، روز به روز در دنیاى اسلام گسترش‏مى‏یافت و همان مظلومیت و قداست‏بودکه با پشتوانه تفکر شیعى اینجاو آنجا در همه دورانها قیامهاى مسلحانه وحرکات‏شورشگرانه‏را بر ضددستگاههاى‏خلافت‏سازماندهى مى‏کرد.

مأمون مى‏خواست‏یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابى به میدان‏سیاست‏بکشاندو به این وسیله کارایى‏نهضت‏تشیع‏راکه بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این کار مأمون آن دو ویژگى مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان مى‏گرفت زیرا جمعى‏که‏رهبرشان‏فردممتازدستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‏العنان وقت‏و متصرف در امور کشور است نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.

این تدبیر مى‏توانست فکر شیعى را هم در ردیف بقیه عقاید و افکارى که درجامعه طرفدارانى داشت قرار دهد و آن‏را از حد یک تفکر مخالف دستگاه که اگرچه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوض‏است‏ازنظر مردم بخصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگیز است‏خارج سازد.

دوم، تخطئه مدعاى تشیع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعیت دادن به این خلافتهابود، مأمون با این کار به همه شیعیان‏مزورانه‏ثابت‏مى‏کردکه‏ادعاى غاصبانه‏و نامشروع بودن خلافتهاى مسلطکه‏همواره‏جزء اصول اعتقادى شیعه به حساب مى‏آمده است‏یک حرف بى‏پایه و ناشى از ضعف و عقده‏هاى حقارت بوده است، چه اگر خلافتهاى دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مامون‏هم‏که جانشین‏آنهاست‏مى‏باید نامشروع و غاصبانه باشد و چون على‏بن‏موسى الرضا، علیه‏السلام، با ورود در این دستگاه و قبول جانشینى مأمون او را قانونى و مشروع دانسته پس باید بقیه‏خلفا هم از مشروعیت‏برخوردار بوده‏باشند و این، نقض همه ادعاهاى شیعیان است، با این کار نه فقط مأمون از على‏بن موسى‏الرضا ، علیه‏السلام، بر مشروعیت‏حکومت‏خود و گذشتگان اعتراف مى‏گرفت‏بلکه یکى از ارکان اعتقادى تشیع یعنى ظالمانه بودن پایه حکومتهاى قبلى را نیز درهم مى‏کوبید.

علاوه بر این ادعاى دیگر شیعیان مبنى بر زهد و پارسایى و بى‏اعتنایى ائمه به‏دنیانیزبا این کار نقض مى‏شد که‏آن‏حضرات‏فقط در شرایطى که به دنیا دسترسى نداشته‏اند نسبت‏به آن زهد مى‏ورزیدند و اکنون که درهاى بهشت دنیا به روى آنان باز شدبه‏سوى آن شتافتند ومثل دیگران خود را از آن متنعم کردند.

سوم، اینکه‏مامون‏با این کار، امام را که‏همواره‏یک‏کانون‏معارضه‏ومبارزه بود درکنترل دستگاههاى خود قرار مى‏داد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوى را نیز در سیطره خود درمى‏آورد و این موفقیتى بود که هرگز هیچ یک از اسلاف مأمون چه بنى‏امیه و چه بنى‏عباس بر آن دست نیافته بودند.

چهارم، اینکه امام را که یک عنصر مردمى و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شکوه‏ها بود در محاصره ماموران حکومت‏قرار مى‏داد و رفته رفته رنگ مردمى بودن را از او مى‏زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهاى مردم فاصله مى‏افکند.

پنجم، این بود که با این‏کار براى خود وجهه و حیثیتى معنوى کسب مى‏کرد. طبیعى بود که در دنیاى آن روز همه او را بر اینکه فرزندى از پیغمبر و شخصیتى مقدس و معنوى را به ولیعهدى خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکى دینداران به دنیاطلبان از آبروى دینداران مى‏کاهد و بر آبروى دنیاطلبان مى‏افزاید.

ششم، آنکه در پندار مأمون، امام با این‏کار به یک توجیه‏گر دستگاه خلافت‏بدل مى‏گشت، بدیهى است‏شخصى در حد علمى و تقوایى امام باآن‏حیثیت‏وحرمت‏بى‏نظیرى که وى به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت‏بر عهده مى‏گرفت هیچ نغمه مخالفى نمى‏توانست‏خدشه‏اى بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد، این خود در حکم حصار منیعى بود که مى‏توانست همه خطاها و زشتى‏هاى دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد .

به جز اینها هدفهاى دیگرى نیز براى مأمون متصور بود.

چنانکه مشاهده مى‏شود این تدبیر به‏قدرى پیچیده و عمیق است که یقیناهیچ‏کس‏جز مأمون نمى‏توانست آن را بخوبى هدایت کند و بدین جهت‏بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بى‏خبر بودند. از برخى گزارشهاى تاریخى چنین برمى‏آید که حتى «فضل‏بن سهل» وزیر و فرمانده کل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتواى این سیاست، بى‏خبر بوده است.مامون‏حتى‏براى‏اینکه هیچ‏گونه ضربه‏اى‏برهدفهاى وى از این حرکت پیچیده وارد نیاید داستانهاى جعلى براى‏علت‏وانگیزه‏این اقدام مى‏ساخت و به این و آن مى‏گفت.

حقا باید گفت‏سیاست مأمون از پختگى و عمق بى‏نظیرى برخوردار بود. اما آن سوى دیگر این صحنه نبرد، امام على‏ابن موسى‏الرضا ، علیه‏السلام،است و همین است که على‏رغم زیرکى شیطنت‏آمیز مأمون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتى بى‏اثر و بازیچه‏اى کودکانه بدل مى‏کند، مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه‏گذارى عظیمى که در این راه کرد از این عمل نه تنها طرفى بر نبست‏بلکه سیاست او به سیاستى بر ضد او بدل شد. تیرى که با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهاى امام على‏بن موسى‏الرضا ، علیه‏السلام، را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورى‏که بعد از گذشت مدتى کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کان‏لم‏یکن شمرده، بالاخره همان شیوه‏اى را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش درپیش‏گرفته‏بودندیعنى «قتل» و مأمون که در آرزوى چهره قداست مآب خلیفه‏اى موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود سرانجام در همان مزبله‏اى که همه خلفاى پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنى فساد و فحشا و عیش و عشرت توام با ظلم و کبر فرو غلطید. دریده شدن پرده ریا مأمون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدى در دهها نمونه مى‏توان مشاهده کرد که از جمله آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیى‏بن اکثم و همنشینى و مجالست با عموى خواننده و خنیاگرش ابراهیم‏بن‏مهدى‏وآراستن بساط عیش و نوش و پرده‏درى در دارالخلافه او در بغداد است.

اکنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام على بن موسى الرضا، علیه السلام، در این حادثه مى‏پردازیم:

1. هنگامى که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضاى مدینه را از کراهت و نارضایى خود پر کرد، به طورى که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت‏سوء حضرت‏را از وطن خود دور مى‏کند، امام بد بینى خود به مأمون را با هر زبان ممکن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‏اش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که براى وداع انجام مى‏داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست، همه کسانى‏که باید طبق انتظار مأمون نسبت‏به اوخوش‏بین و نسبت‏به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین مى‏شدند در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را این‏طور ظالمانه از آنان جدا مى‏کرد و به قتلگاه مى‏برد لبریز شد.

2. هنگامى که در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتى مأمون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‏جا پیچید که على‏بن موسى‏الرضا ،علیه‏السلام، ولیعهدى و پیش از آن خلافت را که مأمون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود نپذیرفته است، دست‏اندرکاران امور که به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همه‏جا منتشر کردند حتى فضل‏بن سهل در جمعى از کارگزاران و ماموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‏ام امیرالمؤمنین آن را به على‏بن موسى‏الرضا ، علیه‏السلام، تقدیم مى‏کند و على‏بن موسى دست رد به سینه او مى‏زند.

خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن این منصب را به گوش این و آن مى‏رساندوهمواره مى‏گفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدى را قبول کردم. طبیعى بود که این سخن همچون عجیب‏ترین پدیده سیاسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراکنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند که در همان زمان که کسى مثل مأمون فقط به دلیل آنکه از ولیعهدى برادرش امین عزل شده است‏ به جنگى چند ساله دست مى‏زند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل مى‏رساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مى‏گرداند کسى مثل‏على‏بن‏موسى‏الرضا،علیه‏السلام، پیدا مى‏شودکه به ولیعهدى با بى‏اعتنایى نگاه مى‏کند و آن را جز با کراهت و در صورت تهدید به قتل نمى‏پذیرد.

مقایسه ‏اى که از این رهگذر میان امام‏على‏بن‏موسى‏الرضا،علیه‏السلام، و مأمون عباسى در ذهنها نقش مى‏بست درست عکس آن چیزى را نتیجه مى‏داد که مأمون به خاطر آن سرمایه‏گذارى کرده بود.

3. با اینهمه على‏بن موسى‏الرضا، علیه‏السلام،فقط بدین‏شرط ولیعهدى را پذیرفت که در هیچ یک از شؤون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر مى‏کرد فعلا در شروع کار این شرط قابل تحمل است و بعدا بتدریج مى‏توان امام را به صحنه فعالیتهاى خلافتى کشانید، این شرط را از آن حضرت قبول کرد، روشن است که با تحقق این شرط، نقشه مأمون نقش برآب مى‏شد و بیشتر هدفهاى او برآورده نمى‏گشت.

امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهرا از امکانات دستگاه خلافت‏ نیز برخوردار بود چهره‏اى به خود مى‏گرفت که گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤولیتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حکومت و طبعا نه هیچ‏گونه توجیهى براى کارهاى آن دستگاه.

روشن است که عضوى در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسؤولیتها کناره مى‏گیرد، نمى‏تواند نسبت‏به آن دستگاه صمیمى و طرفدار باشد، مأمون بخوبى این نقیصه را حس مى‏کرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدى انجام گرفت‏بارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائف‏الحیل به مشاغل خلافتى بکشاند و سیاست مبارزه منفى امام را نقض کند، اما هر دفعه امام هوشیارانه نقشه او را خنثى مى‏کرد.

یک نمونه همان است که معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مى‏کند که مأمون به امام مى‏گوید : اگر ممکن است‏به کسانى که از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى که اوضاع آن پریشان است، چیزى بنویس و امام استنکاف مى‏کند و قرار قبلى که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش مى‏آورد و نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجراى نماز عید است که مأمون به این بهانه«که مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گیرد»، امام را به امامت نماز عید دعوت مى‏کند، امام استنکاف مى‏کند و پس از اینکه مأمون اصرار را به نهایت مى‏رساند امام به این شرط قبول مى‏کند که نماز را به شیوه پیغمبر و على‏بن ابى‏طالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره‏اى مى‏گیرد که مأمون را از اصرار خود پشیمان مى‏سازد و امام را از نیمه‏راه نماز برمى‏گرداند، یعنى بناچار ضربه‏اى دیگر بر ظاهر ریاکارانه خود وارد مى‏سازد .

4. اما بهره ‏بردارى اصلى امام از این ماجرا بسى از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدى، دست‏به حرکتى مى‏زند که در تاریخ زندگى ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجرى تا آن‏روز و تا آخر دوران خلافت‏بى‏نظیر بوده است و آن برملا کردن داعیه امامت‏شیعى در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست .

تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه جز به خاصان و یاران نزدیک گفته نشده بود به صداى بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولى آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمى‏گرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون که در آن قویترین استدلالهاى امامت را بیان فرموده است؛ نامه جوامع‏الشریعه که در آن همه رئوس مطالب عقیدتى و فقهى شیعى را براى فضل‏بن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت که در مرو براى عبدالعزیزبن مسلم بیان کرده است؛ قصائد فراوانى که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصیده دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمایشگر این موفقیت عظیم امام ،علیه‏السلام، است.

در آن سال در مدینه و شاید دربسیارى‏ازآفاق اسلامى ‏هنگامى ‏که خبر ولایتعهدى‏على‏بن‏موسى‏الرضا، علیه‏السلام، رسید در خطبه فضائل اهل بیت‏بر زبان رانده شده بود و اهل بیت پیغمبر که نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى دیگر کسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکى یاد مى‏شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت‏قلب گرفتند، بى‏خبرها و بى‏تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثان و متذکران شیعه معارفى را که تاآن روز جز در خلوت نمى‏شد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.

5. در حالى‏که مأمون امام را جدا از مردم مى‏پسندید و این جدایى را در نهایت وسیله‏اى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى میان امام و مردم مى‏خواست، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مى‏داد.
با اینکه مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را طورى انتخاب کرده بود که شهرهاى معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، امام در همان مسیر تعیین‏شده، از هر فرصتى براى ایجاد رابطه جدیدى میان خود و مردم استفاده کرد، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهایى که با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث‏سلسلةالذهب را براى همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‏ها و معجزه‏هاى دیگرى نیز آشکار ساخت و در جاى‏جاى این سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم که سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافت‏بود هرگاه فرصتى دست‏داد حصارهاى‏دستگاه حکومت را براى حضوردرانبوه‏جمعیت‏مردم‏شکافت .

6. نه‏ تنها سرجنبانان تشیع از سوى امام‏ به سکوت‏ وسازش ‏تشویق نشدند بلکه قرائن حاکى ‏از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمى آنان شد و شورشگرانى که بیشترین دورانهاى عمرخودرا در کوههاى صعب‏العبور و آبادیهاى دور دست و با سختى و دشوارى مى‏گذراندند با حمایت امام على بن موسى الرضا،علیه‏السلام، حتى مورداحترام ‏و تجلیل کارگزاران حکومت ‏در شهرهاى‏مختلف ‏نیز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل که هرگز به هیچ خلیفه و وزیروامیرى روى‏خوش نشان‏نداده ودر دستگاه‏آنان رحل اقامت نیفکنده بوده‏و هیچ‏کس‏از سرجنبانان خلافت از تیزى زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاههاى دولتى به‏سر مى‏برد و سالیان دراز، دار خود را بر دوش‏خودحمل‏مى‏کردومیان‏شهرهاو آبادیهاسرگردان‏وفرارى‏مى‏گذرانید، توانست‏به حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترین و شیواترین‏قصیده‏خود را که ادعانامه نهضت‏نبوى ضددستگاههاى‏خلافت اموى‏وعباسى‏است‏براى آن حضرت بسراید و شعر او در زمانى کوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى که در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه مى‏شنود.

اکنون‏ بار دیگر نگاهى بر وضع کلى صحنه این نبرد پنهانى که مأمون آن را به ابتکار خود آراسته و امام‏على بن موسى‏الرضا، علیه‏السلام، را با انگیزه‏هایى که اشاره شد به آن میدان کشانده بود مى‏افکنیم:

یک‏سال پس از اعلام ولیعهدى وضعیت چنین است:

مامون‏ چه ‏درمتن ‏فرمان‏ ولایتعهدى ‏و چه در گفته‏ ها و اظهارات دیگر او را به فضل و تقوى و نسب رفیع و مقام علمى ‏منیع ستوده‏است و او اکنون در چشم آن مردمى که برخى از او فقط نامى شنیده و حتى به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یک چهره در خور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته خلافت که از خلیفه به سال علم و تقوى و خویشى با پیغمبر، بزرگتر و شایسته‏تر است‏ شناخته ‏اند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعى خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را ازخود و خلافت‏خود منصرف سازد بلکه حتى على‏بن موسى،علیه‏السلام، مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است.
 در مدینه ، مکه و دیگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام على‏بن موسى ،علیه‏السلام، به تهمت‏ حرص ‏به‏ دنیا و عشق‏ به ‏مقام ‏و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.

کوتاه سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده که بسیارى چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست ‏بدهد.

اینجابود که ‏مامون ‏احساس شکست و خسران کرد و درصدد برآمد که خطاى فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از این همه سرمایه‏ گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتى ‏ناپذیر دستگاههاى خلافت‏ یعنى ائمه اهل بیت ،علیهم‏السلام، به همان شیوه ‏اى متوسل شود که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند یعنى قتل.

بدیهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به ‏آسانى میسر نبود. قرائن نشان مى‏دهد که مأمون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به کارهاى دیگرى دست ‏زده ‏است‏ که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به‏ کار برد، به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که على ‏بن موسى ، علیه ‏السلام، همه مردم را بردگان خود مى ‏دانند، جز با دست ‏اندرکارى عمال مأمون ممکن نبود.

هنگامى که اباصلت این خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها اى پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدى که نه من و نه هیچ‏یک از پدرانم هرگز چنین سخنى نگفته ‏ایم و این یکى از همان ستمهایى است که از سوى اینان به ما مى‏شود.»

تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسى که کمتر امیدى به غلبه او بر امام مى‏رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامى ‏که ‏امام مناظره ‏کنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه ‏جا پیچید مأمون درصدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادله ‏اى را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر دراین بین بتواند امام را مجاب کند.

البته چنانکه مى ‏دانیم هرچه تشکیل مناظرات ادامه مى‏یافت قدرت علمى امام‏ آشکارترمى‏شد و مأمون از تاثیر این وسیله نومیدتر.

بنابر روایات یک یا دو بار توطئه قتل امام را به وسیله نوکران و ایادى خود ریخت و یکبار هم حضرت را در سرخس‏به زندان‏افکندامااین شیوه‏ها هم نتیجه‏اى جز جلب اعتقاد همان دست‏اندرکاران به رتبه معنوى امام، به بار نیاورد، و مأمون درمانده‏تر و خشمگین‏تر شد، در آخر چاره‏اى جز آن نیافت که به دست‏خود و بدون هیچ واسطه‏اى امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست و سه هجرى یعنى قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندى پس از صدور فرمان ولیعهدى به نام آن حضرت، دست‏خود را به جنایت‏بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.

مهمترین ‏چیزى‏ که‏ در زندگى ائمه ، علیهم‏السلام، به ‏طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است.

در تمام دوران صدو چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدى ‏امام هشتم ، علیه‏السلام،جریان‏ وابسته به امامان اهل بیت‏ یعنى شیعیان‏ همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههاى خلافت ‏به حساب مى‏آمد.

حضرت آیت الله خامنه ‏اى


نوشته شده توسط موسی مباشری | نظرات دیگران [ نظر] 
امام رضا(ع) و تربیت فرزند
جمعه 91 دی 22 , ساعت 10:43 عصر  
امام رضا(ع) و تربیت فرزند

تربیت عبارت است از شکوفا سازى استعدادها و جهت دهى آن به سوى کمال مطلوب.
تربیت ضرورى‏ترین نیاز انسان در زندگى است. انسان بدون تربیت صحیح ره به جایى نمى‏برد، نه از باغ زندگى خویش میوه شیرین‏مى‏چیند و نه کام انسانهاى دیگر را از ثمرات درخت وجود خود شیرین مى‏کند؛و بالاتر آنکه نه به درک معناى انسانیت نایل مى‏آید و نه به فتح قله‏هاى‏رفیع انسانیت دست مى‏یازد. بدین جهت تربیت عالیترین هدف پیامبران و اساسى‏ترین‏پیام کتب و اولین و ضرورى‏ترین وظیفه والدین است.

ضرورت و اهمیت تربیت،والدین را بر آن مى‏دارد که به این مسوولیت‏بزرگ ارجى دو چندان نهند؛ براى‏ایفاى درست آن خود را به صلاح و آگاهى از روش و فنون تربیت مجهز بسازند و باالگو گرفتن از مربیان موفق در انجام دادن این وظیفه مهم بکوشند. بى‏شک معصومان علیهم السلام موفق‏ترین مربیان و سیره قولى و عملى آنهامطمئن‏ترین الگو براى والدین در امر ظریف و پرپیچ و خم تربیت است.
این ‏مقاله بر آن است تا نکاتى از سیره تربیتى امام رضا(ع) در تربیت فرزند رایادآورى کند و گامى، هر چند ناچیز، در ترویج معارف اهل‏بیت‏بردارد.

سیره تربیتى امام رضا(ع)، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دورى از کانون‏خانواده و نیز تک فرزندى چنانکه برخى از بزرگان قایلند بسیار قابل‏توجه است؛ چرا که تربیت فرزند یگانه آن هم از راه دور شیوه‏اى خاص مى‏طلبد.

1- تدریجى بودن تربیت

تربیت جریانى مستمر و فعالیتى تدریجى است که نه مرزمى‏شناسد و نه زمان و مکان؛ بلکه به درازاى عمر است و به پهناى ابعادوجودى عالم اکبر، یعنى انسان. درخت تربیت زود ثمر نمى‏دهد و نباید انتظارداشت‏یک شبه یا چند ماهه در امر ظریف و پیچیده تربیت معجزه انجام گیرد؛ بلکه‏باید از سالها قبل از تولد زمینه تربیت صحیح را فراهم کرد و بعد از تولد،بتدریج‏با صبر و حوصله، به انجام آن پرداخت. در سیره ائمه اطهار علیهم السلام‏و دیدگاههاى آنان مسایلى چون انتخاب همسر شایسته، لزوم رعایت آداب ازدواج،توجه به مواقع و شرایط انعقاد نطفه، مراقبتهاى ایام باردارى و ... حکایت ازاین نکته مهم دارد.

الف) انتخاب همسر صالح و شایسته

صفوان بن‏یحیى از امام‏رضا(ع) نقل کرده است که فرمود: هیچ سودى براى مرد بهتر از همسر صالح، که‏هنگام دیدن وى شوهر خوشحال شود و در غیاب شوهر نگهدار خود و اموالش باشد،نیست.

همچنانکه زن باید صالح و شایسته باشد، مرد نیز باید شایسته باشد. بروالدین است که به کمک دخترانشان، شوهران شایسته و صالحى براى آنان‏انتخاب کنند. حسین بن‏بشار واسطى مى‏گوید: خدمت امام رضا(ع) نامه نوشتم که یکى‏از بستگانم از دخترم خواستگارى کرده است، ولى مرد بد اخلاقى است. [آیا صلاح‏هست که دخترم را به ازدواج او در آورم؟] حضرت فرمود: اگر بداخلاق است، دخترت‏را به ازدواج او در نیاور.

ب) رعایت آداب ازدواج

بعد از انتخاب همسر شایسته، در طلیعه ازدواج بایدمهمترین هدف ازدواج، که همان تربیت فرزندان صالح است، مورد توجه باشد ویاد خداوند متعال میهمان قلبهاى پاک زن و مرد بوده و آنها باید، ضمن رعایت‏سایر آداب نکاح، از خداوند فرزند سالم و صالح طلب کنند. در کتاب شریف فقه‏الرضا، که به حضرت رضا(ع) منسوب است، در مورد اولین برخورد زن و مرد، خطاب‏به شوهر، چنین آمده است: هنگامى که زن به خانه تو وارد شد، پیشانى‏اش را بگیر؛ او را به طرف قبله‏بنشان و بگو: «خداوندا، او را به امانت گرفته‏ام و با میثاق تو بر خود حلال‏کرده‏ام؛ پروردگارا، از او فرزند با برکت و سالم روزى‏ام کن و شیطان را درنطفه‏ام شریک مساز و سهمى براى او قرار مده.»

ج) مراقبتهاى ایام باردارى

بعد از انعقاد نطفه، مراقبتهاى ایام باردارى بسیار مهم و ضرورى است. توجه به‏وضعیت روانى همسر، گستراندن بستر آرامش در منزل و خارج آن و نیز تغذیه مناسب‏و سالم از ضرورتهاى این دوره است. علاوه بر غذاى سالم و مقوى، استفاده ازبرخى میوه‏ها و خوراکیها مى‏تواند در آینده کودک و شخصیت و صفاتش مؤثر باشد،بدین جهت، معصومان علیهم السلام بهره‏گیرى از برخى خوردنیها در ایام باردارى‏توصیه کرده‏اند. محمد بن سنان از امام رضا(ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «همسران باردارتان را کندر دهید؛ اگر حمل آنها پسر باشد، پاکیزه قلب ودانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد، خوش اخلاق و زیبا مى‏شود و نزدشوهرش منزلت مى‏یابد.»

ناگفته پیداست که این نوع خوراکیها علت تامه پدیدآمدن این صفات نیست و عوامل دیگر هم مؤثر است.

2- اولین گام

بعد از تولد، کودک قدم به جهانى نو مى‏گذارد. در اولین گام‏باید آواى توحید را در گوش نوزاد زمزمه کرد، فضاى هستى‏اش را از نسیم خوش‏توحید و بندگى عطرآگین ساخت و با افشاندن بذر توحید سرزمین وجودش را ازلاله‏هاى زیباى ذکر الهى سرشار کرد. امام رضا(ع) فرمود هنگام تولد فرزند درگوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویید.

3- نامگذارى

هر واژه‏اى حکایت از معنایى مى‏کند. زیبایى و رکیک بودن واژه‏ها بستگى مستقیم به معناى آنها دارد. گرچه معناامرى اعتبارى است و در نامگذارى چندان مورد توجه نیست؛ ولى هنگام به کاربردن آنها معانى ناخودآگاه تداعى مى‏شود. نام نیکو مایه سربلندى و افتخار ونام زشت‏باعث‏سرشکستگى و احیانا احساس حقارت است. زیرا نام تا پایان عمر باانسان همراه است و فرد همواره با آثار خوب و بدش مواجه است. ائمه طاهرین‏علیهم السلام هم خود نامهاى نیکو براى فرزندانشان بر مى‏گزیدند و هم دیگران رابدین امر سفارش مى‏کردند. امام هشتم شیعیان نام نیکوى محمد را بر فرزنددلبندش نهاد و از تاثیر این نام نیکو چنین پرده برداشت: «خانه‏اى که در آن‏نام محمد باشد، روز و شبشان را با خیر و نیکى به پایان مى‏رسانند.»

4- مراقبت از کودک

نوزاد انسان گلى نو رسیده است که بتدریج‏به رشد و شکوفایى‏مى‏رسد. به ثمر نشستن گل به مراقبت دائمى باغبان نیاز دارد. والدین، بویژه‏مادر، باغبانان دلسوز زندگى‏اند و گلهاى معطر زندگیشان به مراقبت همه جانبه‏آنان نیاز دارد. مراقبت از سلامت جسمانى، تغذیه مناسب، تامین آرامش و سلامت‏روانى و تامین نیازهاى عاطفى نوزاد در رشد جسمانى، عاطفى و تکامل معنوى‏اش‏تاثیر بسزا دارد. به ویژه در نخستین روزهاى زندگى که نوزاد، به خاطربیگانگى با محیط جدید و ضعف و ناتوانى، به مراقبت و توجه افزونتر نیازمنداست.

حکیمه خواهر امام رضا(ع) گفته است: وقتى زمان وضع حمل خیزران، مادر حضرت جواد(ع)، رسید، حضرت رضا(ع) مرا صدا زد و فرمود: هنگام وضع حمل، پیش او حاضر باش و همراه او و قابله‏درون اتاق برو. آنگاه حضرت چراغى در اتاق گذاشت و در آن را بست. هنگام وضع‏حمل خیزران چراغ خاموش شد و او ناراحت گردید. در این وضیعت‏بودیم که حضرت‏جواد(ع) به دنیا آمد در حالى که بر روى او چیز نازکى مانند پارچه بود، نورش‏تمام اتاق را روشن کرد و ما به آن نگاه مى‏کردیم. آنگاه او را در آغوش گرفتم و آن پرده را از او جدا کردم. در این هنگام امام‏رضا(ع) آمد، در اتاق را باز کرد، جواد(ع) را گرفت، در گهواره گذاشت و به‏من فرمود: «یا حکیمه الزمى مهده‏»؛ حکیمه مراقب گهواره‏اش باش ...

5- کودک و سلامتى

از ویژگیهاى دین اسلام تاکید بر پرورش همه ابعاد زندگى‏انسان است. هر چند در تربیت اسلامى پرورش ابعاد معنوى هدف اصلى و نهایى‏است؛ اما دستیابى به آن هدف بزرگ در پرتو داشتن جسمى سالم و روانى با نشاط‏امکان‏پذیر است. در سیره تربیتى امام رضا(ع)، علاوه بر تاکید بر سایر ابعاد،به رعایت‏بهداشت، تغذیه سالم و نیز عوامل غیر مادى مؤثر در سلامتى مانند صدقه‏و عقیقه توجه خاص شده است. آن حضرت، در بخشى از مطالبى که براى مامون نوشت،چنین نگاشت: عقیقه کردن براى پسر و دختر، نامگذارى، تراشیدن موهاى سر نوزاددر روز هفتم و معادل وزن موها طلا یا نقره صدقه دادن لازم است.

در سخن دیگرى به نقل از پیامبر اکرم(ص) فرمود: فرزندانتان را در روز هفتم‏ختنه کنید؛ زیرا ختنه باعث پاکى بیشتر و رشد سریعتر آنان مى‏شود.

علاوه بر اینها، تغذیه سالم و مقوى فرزند مورد توجه حضرت بود. یحیى صنعانى‏مى‏گوید: در منى بر حضرت رضا(ع) وارد شدم، در حالى که جواد(ع) در دامان‏حضرت نشسته بود و حضرت به او موز مى‏داد.

6- صحبت‏ با کودک

قدرت درک کودک اندک است و توان فهم معانى کلمات را ندارد. در عین حال سخن گفتن با او نشانه توجه والدین به اوست. کودک این توجه رانوعى اظهار محبت و ابراز عاطفه مى‏داند و با تمام ضعف و نقصان، گاه با لبخندو زمانى با حرکات دست و پا به آن پاسخ مى‏دهد. علاوه بر این، مشاهده چگونه سخن‏گفتن والدین، به ویژه حرکات لب، زمینه مساعدى براى آموزش سخن گفتن کودک پدیدمى‏آورد.

کلیم بن عمران مى‏گوید: به امام رضا(ع) گفتم: از خدا بخواه به توفرزندى دهد. حضرت فرمود: من صاحب یک فرزند مى‏شوم و او وارثم خواهد شد.

هنگامى که امام جواد(ع) به دنیا آمد، حضرت رضا(ع) به اصحابش فرمود: فرزندى به دنیا آمد که شبیه موسى بن عمران شکافنده دریاست و مانند عیسى‏بن مریم مادرش پاک و مطهر است. راوى در ادامه مى‏گوید: و کان طول لیلته‏یناغیه فى مهده؛ حضرت در تمام طول شب با او صحبت مى‏کرد.

7- محبت

محبت داروى شفابخش دردها، تسکین دهنده قلبهاست و بهترین راه حل‏مشکلات و ناسازگاریهاى تربیتى است. حبت‏بجا، در هر مکان و زمان و در هر مقطع و سن، وسیله‏اى کارآمد و مؤثر است. همگان، در هر سن و موقعیت، به عاطفه و محبت نیازمندند؛ اما کودکان،نوجوانان و جوانان بیش از دیگران تشنه جام زلال محبتند.

رفتار نابجا وناقصشان را محبت اصلاح مى‏کند و ناسازگارى و پرخاشگرى نابجایشان را داروى محبت‏از میان مى‏برد. آرى، با محبت مى‏توان بسیارى از گره‏ها را گشود و راههاى‏ناهموار را هموار کرد. امام رضا(ع) از این شیوه مؤثر تربیتى به شکلهاى‏گوناگون بهره مى‏گرفت. گاهى اوج محبت‏خود را در قالب جمله زیباى «بابى‏انت و امى‏» (پدر و مادرم به فدایت) نشان مى‏داد و زمانى او را در آغوش‏مى‏گرفت، به سینه خود مى‏فشرد و مى‏بوسید.

اباصلت مى‏گوید: هنگامى که جواد(ع) بربستر شهادت پدر وارد شد، حضرت رضا(ع) از بستر برخاست، به سوى او رفت، دست‏برگردنش انداخت، او را به سینه فشرد، میان دو چشمش را بوسید و با او سخن گفت... محبت کلید حل بسیارى از مشکلات تربیتى است. گاهى والدین در مقابل اصرارزیاد کودکان بر خواستهاى غیر معقول یا غیر ممکن، رفتارى تند و نامناسب‏ابراز مى‏کنند؛ ولى حتى در چنین موقعیتى رفتار محبت آمیز مناسبتر و مؤثرتراست.

امیه بن على نقل مى‏کند: در سالى که امام رضا(ع) حج‏به جاى آورد و سپس‏به خراسان رفت، من در مکه همراه امام(ع) بودم و امام جواد(ع) نیز همراهش‏بود. امام(ع) با خانه کعبه وداع کرد. وقتى طوافش تمام شد، به طرف مقام[ابراهیم] رفت و در آنجا نماز گزارد. جواد(ع) که خردسال بود، بر دوش موفق(غلام حضرت) طواف داده مى‏شد.

جواد(ع) به طرف حجر [اسماعیل] رفت، در آنجا نشست‏و این امر مدتى طول کشید. موفق به او گفت: جانم به فدایت‏باد، برخیز. او فرمود: برنمى‏خیزم تا وقتى که خدابخواهد و در چهره‏اش غم نمایان شد. موفق خدمت امام رضا(ع) آمد و گفت: جانم به فدایت‏باد، جواد(ع) در حجر نشسته، برنمى‏خیزد. امام رضا(ع) به طرف‏جواد(ع) آمد و فرمود: برخیز، اى حبیب من. جواد(ع) فرمود: چگونه برخیزم، درحالى که شما با کعبه چنان وداع مى‏کنید که گویا هرگز به سویش بازنمى‏گردید! [براى بار سوم] امام رضا(ع) فرمود: برخیز، اى حبیب من. جواد(ع)برخاست.

از این حدیث‏ شریف در مى‏یابیم که امام رضا(ع) در مقابل اصرار جواد (ع) هرگز به او تندى نکرد؛ بلکه با جملات محبت ‏آمیزى چون «قم یا حبیبى‏» و صبرو حوصله فرزند خردسالش را قانع کرد.

8- احترام

بى‏شک هر انسانى در هر مقطع سنى، با توجه به برداشتى که از ارزش ومنزلت‏خویش دارد، براى خود احترام و شخصیت قایل است. هر انسانى خود رادوست دارد و دوست دارد که مورد احترام دیگران واقع شود. کودک و نوجوان نیزهر چند به رشد اجتماعى و عقلانى کافى نرسیده است؛ اما براى خود احترام قایل‏است.

بدین جهت رفتار احترام‏آمیز والدین و مربیان نقش مؤثرى در تربیت و رشداو دارد. امام رضا(ع) براى جواد(ع) احترام بسیار قایل بودند و از این شیوه‏مؤثر در تربیت فرزند بسیار بهره مى‏برد.

محمد بن ابى‏عباد، که به تصویب فضل بن‏سهل امور نگارش حضرت رضا(ع) را به عهده گرفته بود، مى‏گوید: حضرت رضا(ع)همواره از فرزند بزرگوارش محمد با کنیه [که نزد عرب علامت‏بزرگداشت و احترام‏است] نام مى‏برد و مى‏فرمود: ابوجعفر به من چنین نوشت و من به ابوجعفر چنین‏نوشتم. با آنکه امام جواد(ع) در مدینه به سر مى‏برد و کودکى بیش نبود، حضرت‏رضا(ع) وى را بسیار احترام مى‏کرد و نامه‏هایى که از حضرت جواد به وى مى‏رسید،با کمال بلاغت و نیکویى پاسخ مى‏داد ...

9- تشویق

تشویق در تربیت کودک و نوجوان بسیار مؤثر است. تشویق بجا و مناسب‏در فرزندان ایجاد انگیزه و شوق مى‏کند و آنان را براى انجام کارهاى بزرگترآماده مى‏سازد.

در واقع تشویق نردبان پیشرفت و موفقیت آنهاست. بدین جهت این‏شیوه نیز مورد توجه حضرت رضا(ع) بود. زکریا بن آدم مى‏گوید: خدمت امام رضا(ع)بودم که حضرت جواد(ع) را نزد ما آوردند. او، که حدود چهار ساله بود، دستهارا بر زمین نهاد و سرش را به طرف آسمان بلند کرد و به فکر فرو رفت. امام‏رضا(ع) به او فرمود: جانم به فدایت ‏باد، در چه موضوعى چنین اندیشه مى‏کنى؟ فرمود: در آنچه نسبت‏به‏مادرم فاطمه(س) انجام داده‏اند. به خدا قسم، آنها را از قبر بیرون مى‏آورم،مى‏سوزانم و خاکسترشان را به دریا مى‏ریزم.

امام رضا(ع) [در مقابل کار نیکویش]او را به خود نزدیک ساخت، بین دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم به‏فدایت‏باد، تو براى مامت‏شایستگى دارى.»

10- نظارت والدین

زندگى صحنه درس‏و تجربه است. آنانکه بیشتر عمر خود در کسب تجارب صرف کرده‏اند، در رویارویى با دشواریها ازتوان فزونتر برخوردارند. کودکان و نوجوانان بهره کمترى از تجربه دارند وبدین سبب به نظارت و کمک والدین نیازمندترند. نظارت مستمر و حساب شده بروضعیت اخلاقى، تحصیلى و رفتارى فرزند یک ضرورت انکارناپذیر در امر تربیت است؛

البته این نظارت باید منطقى و حتى‏الامکان غیر مستقیم و بجا باشد. نکته مهم‏این است که نظارت به مواقع حضور والدین، به ویژه پدر، در کانون خانواده‏اختصاص ندارد؛ بلکه حتى وقتى پدر براى مدتى از کانون خانواده فاصله مى‏گیرد وحضور فیزیکى ندارد، باید همچنان از وضعیت فرزندانش آگاه باشد و بر کار آنهانظارت کند.

سفارشهاى پیش از مسافرت و مکاتبه با فرزند در طول سفر، امرى‏ضرورى و کارساز است. حضرت رضا(ع) که به سبب ستم فرمانروایان ناگزیر مدتى دوراز وطن و خاواده به سر برد، به شکلهاى گوناگون همچون نامه و پیامهاى‏شفاهى از دور بر وضعیت فرزندش جواد(ع) نظارت مى‏کرد و راهنماییهاى لازم را به‏وى ارائه مى‏دادند.

چنانکه پیش از رفتن به خراسان درباره فرزندانش آنچه‏شایسته مى‏نمود، سفارش کرد. اشاره به دو نمونه از رفتار آن حضرت در این ‏زمینه بسیار سودمند مى‏نماید:

الف) قبل از سفر

ابى محمد وشاء از امام رضا(ع)نقل کرد که حضرت فرمود: هنگامى که خواستم از مدینه به سوى خراسان حرکت‏ کنم، اهل و عیال خود را جمع کردم و از آنها خواستم که با صداى بلند بر من‏بگریند.

سپس دوازده هزار دینار بین آنها تقسیم کردم و گفتم: من هرگز به سوى‏شما بر نمى‏گردم. سپس دست جواد(ع) را گرفتم، وارد مسجد پیامبر(ص) شدم، دست اورا بر قبر گذاشتم و از رسول خدا(ص) نگهدارى‏اش را طلب کردم.

جواد(ع) [راز کارم را] دریافت و گفت: پدر و مادرم به فدایت، به سوى دشمن مى‏روى؟ حضرت همه‏وکلاء و خدام خود را سفارش‏کرد که به سخنان جواد(ع) گوش فرادهند، از اواطاعت‏کنند، با او مخالفت نورزند و بعد از وفات من به وى بگروند. و آنها راآگاه کردم که او امام بعد از من و جانشین من است ...

ب) بعد از سفر

ابن ابى‏نصر مى‏گوید امام رضا(ع) در نامه‏اى به حضرت جواد(ع)چنین نوشته بود: اى اباجعفر، به من اطلاع دادند که خدام، هنگام خروج شما ازخانه، شما را از در کوچک بیرون مى‏برند و این به خاطر بخل آنهاست تا از شمابه کسى خیرى نرسد؛ [فرزندم] به حقى که بر گردن تو دارم، از تو مى‏خواهم که‏ورود و خروجت فقط از در بزرگ باشد. هنگامى که خواستى از خانه خارج شوى،همراه خود طلا و نقره داشته باش و هر که از تو چیزى خواسته، عطا کن. اگرعموهایت از تو طلب کمک کردند، کمتر از پنجاه دینار عطا نکن و بیشتر از آن به‏اختیار توست. اگر از عمه‏هایت کسى از تو کمک خواست، کمتر از بیست و پنج دینارمده و بیشتر از آن به اختیار توست. [فرزندم،] این سفارش من به خاطر رشد ورفعت مقام توست، پس به دیگران انفاق کن و از خداى صاحب عرش، ترس فقر وتنگدستى نداشته باش.

11- خود اتکایى

توجه به استقلال و خوداتکایى از نکات‏مهم تربیتى است. همگام با رشد جسمانى و افزایش سن، توقعات و انتظارات‏مردم از کودک افزایش مى‏یابد و او باید خود را براى ایفاى نقش در جامعه آماده‏سازد.

از طرفى وابستگى فرزند به والدین، به ویژه پدر، نه مطلوب است و نه‏همواره ممکن. زیرا امکان پیش آمدن موقعیت ویژه و محروم شدن فرزند از کمک‏والدین انکارناپذیر است. بنابراین، والدین باید ضمن نظارت صحیح و حساب شده‏به تدریج زمینه استقلال و خوداتکایى را در فرزندانشان به وجود آورند و باواگذارى مسوولیت‏بدانان قدرت اداره زندگى را در آنها تقویت کنند. از نکات‏بسیار زیباى سیره تربیتى امام رضا(ع) توجه به این امر مهم است.

آن حضرت به‏خوبى براى فرزندش جواد(ع) آینده‏نگرى فرمود و چون مى‏دانست فرزندش در نوجوانى‏مسوولیت‏بزرگ رهبرى جامعه اسلامى را به عهده مى‏گیرد با واگذاردن مسوولیتها به‏وى قدرت مدیریت و رهبرى را در او تقویت کرد. امام هشتم(ع)، هنگامى که درمدینه بود، اداره امور خویش را عملا به فرزندش وا نهاد و حضرت جواد(ع)، بااینکه کودک و نوجوان بود، به خوبى از عهده این امر برآمد. حنان بن سدیرمى‏گوید: ... پیوسته حضرت جواد(ع) با اینکه کودک و نوجوان بود، اداره امورحضرت رضا(ع) را در مدینه به عهده داشت و به خادمان حضرت امر و نهى مى‏کرد وهیچ یک از خدمتگزاران با وى مخالفت نمى‏کرد.
این سخن بدان معناست که حضرت‏جواد(ع) به خوبى مدیریت مى‏کرد و آنها با او مخالفت نمى‏کردند.

12- پرورش بعد عقلانى

تربیت‏باید همه جانبه باشد. پرورش بعد عقلانى و شکوفاساختن استعداد منطق و استدلال در فرزند یکى از مهمترین ابعاد تربیت است.

منطقى بار آوردن فرزند سبب مى‏شود درست‏بیندیشد، منطقى تصمیم بگیرد، منطقى‏رفتار کند و در صورت لزوم، بى‏هیچ هراسى از دیدگاهها و رفتارهاى خود دفاع‏کند. سیره تربیتى حضرت رضا(ع) از این منظر نیز الگویى کامل براى همه رهروان‏آن حضرت است. بنان بن نافع نقل مى‏کند که روزى مامون از جایى که حضرت‏جواد(ع) با کودکان بازى مى‏کرد، مى‏گذشت.

کودکان از ترس میدان بازى را ترک‏کردند و تنها جواد(ع) آنجا ایستاد. مامون از او پرسید: چرا همراه بچه‏هافرار نکردى؟ فرمود: گناهى مرتکب نشدم تا از ترس بگریزم و جاده هم تنگ نیست‏تا آن را برایت‏باز کنم، از هر جا مى‏خواهى عبور کن.

مامون [از این پاسخ ‏تعجب کرد و] پرسید: تو کیستى؟ حضرت در جواب فرمود: من محمد بن على بن موسى‏بن جعفر بن‏محمد بن‏على بن‏الحسین بن‏على بن‏ابى‏طالب علیهم السلام هستم ...


ماهنامه کوثر شماره 17-بناری


نوشته شده توسط موسی مباشری | نظرات دیگران [ نظر] 
میلاد مسعود امام علی بن موسی الرضا(ع)
یکشنبه 90 مهر 17 , ساعت 9:6 صبح  

میلاد مسعود امام علی بن موسی الرضا(ع) - سال 148 هجری قمری

نام مبارکش: علی بن موسی الرضا(ع) و نسب پدری اش عبارت است از: امام موسی کاظم(ع)، بن امام جعفر صادق(ع)، بن امام محمد باقر(ع)، بن امام زین العابدین(ع)، بن امام حسین(ع)، بن امام علی بن ابی طالب(ع)، که همگی از امامان معصوم بودند.

شایان ذکر است که از میان امامان معصوم (علیهم السلام)، چهار تن از آنان به واژه زیبای "علی" نامیده شده اند و آنان عبارتند از امام اول (علی بن ابی طالب(ع))، امام چهارم (علی بن الحسین(ع))، امام هشتم (علی بن موسی الرضا(ع)) و امام دهم (علی النقی بن محمد تقی(ع)).

کنیه آن حضرت، ابوالحسن است و چون کنیه امام موسی بن جعفر(ع) نیز ابوالحسن بود، کنیه امام رضا(ع) را ابوالحسن ثانی می گویند.

لقب های شریفش عبارتند از: رضا، صابر، رضی، وفی، فاضل و صدیق.

اما لقب "رضا" شهرت بیشتری دارد و آن حضرت را از این جهت "رضا" نامیدند، که پسندیده خدا در آسمان و مورد خرسندی رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) در زمین بود و دوستان و دشمنان، به اتفاق از وی خشنود و راضی بودند.

نام مادرش "نجمه" و از بانوان فاضله، پرهیزکار و خردمند عصر خود بود.(1)

از حمیده مصفاة، مادر امام موسی کاظم(ع) روایت شد: هنگامی که "نجمه" را از بازار بردگان خریدم و به خانه آوردم، شبی پیامبر اکرم(ص) را در خواب دیدم، که به من فرمود: ای حمیده! نجمه را به فرزندت موسی کاظم(ع) ببخش و به عقدش درآورد، زیرا به زودی از او فرزندی دیده به جهان گشاید، که بهترین انسان روی زمین خواهد بود. پس من نیز او را به فرزندم موسی کاظم(ع) واگذار کرده و به عقدش درآوردم و پس از مدتی، علی بن موسی الرضا(ع) از وی دیده به جهان گشود و از آن زمان، حضرت امام موسی بن جعفر(ع)، نجمه را "طاهره" نامید.(2)

گفتنی است که برای این بانوی شریف، نام های دیگری چون: أروی، سکن، تکتم، ام البنین، شقراء، خیزران، سمانه و صقر، نیز ذکر شده است. ولی معروفترین آن ها، همان "نجمه" می باشد.(4)

تولد بابرکت امام رضا(ع) را برخی از معصومان پیش از وی، پیش گویی کرده و به آن بشارت داده بودند. از امام صادق(ع) در این باره احادیث چندی وارد شده است. از جمله عبدالله بن فضل هاشمی روایت کرد: مردی از اهالی طوس در محضر امام جعفر صادق(ع) نشسته بود و آن حضرت به وی فرمود: به زودی از صلب فرزندم موسی، مردی به دنیا می آید که مورد خشنودی خداوند سبحان درآسمان و خرسندی بندگانش در زمین خواهد بود. در سرزمین شما از روی ستم و دشمنی مسموم و کشته می گردد و در همان جا غریبانه به خاک سپرده می شود. آگاه باش! هر کسی وی را در غربتش زیارت کند و بداند که او امام و پیشوای شیعیان پس از پدرش بوده و از جانب خداوند متعال، مفترض الطاعه می باشد، همانند کسی است که رسول خدا(ص) را زیارت کرده باشد.(4)

به هر روی، امام رضا(ع) در یازدهم ذی قعده سال 148 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود و عالم هستی را با انوار الهی و ذاتی خویش، منور ساخت.(5)

گرچه برخی از مورخان و سیره نگاران تاریخ تولد آن حضرت را در یازدهم ذی حجه سال 153 و برخی دیگر یازدهم ذی قعده سال 151 و یا سال 153 قمری ذکر کرده اند، ولیکن معروف و مشهور میان علمای ما، همان ذی قعده سال 148 قمری، چند هفته پس از شهادت جدش امام جعفر صادق(ع) می باشد.

نجمه خاتون، مادر امام رضا(ع) در حدیثی گفت: هنگامی فرزندم رضا را به دنیا آوردم، پدرش امام موسی کاظم(ع) به من فرمود: او را بگیر <و خوب نگه دار> زیرا او بقیه الله در زمین است.(6)

امام رضا(ع) در 35 سالگی، پس از شهادت پدرش امام موسی کاظم(ع) به مقام امامت شیعیان نایل آمد و در 55 سالگی، در خلافت مأمون عباسی و با توطئه وی، در خراسان مسموم و در صفر سال 203 قمری به شهادت رسید.

پی نوشت:

1- زندگانی چهارده معصوم (ترجمه اعلام الوری)، ص 423

2- همان و اثبات الهداة (شیخ حر عاملی)، ج3، ص 233

3- کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج3، ص 71؛ اثبات الهداة، ج3، ص 233

4- اثبات الهداة، ج3، ص 233

5- زندگانی چهارده معصوم، ص 423؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 591؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج2، ص 256

6- اثبات الهداة، ج3، ص 233؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 90


نوشته شده توسط موسی مباشری | نظرات دیگران [ نظر] 
حضرت امام رضا(ع)
پنج شنبه 89 فروردین 12 , ساعت 3:1 عصر  


نوشته شده توسط موسی مباشری | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

حضرت امام علی ابن موسی الرضا (ع)

موسی مباشری
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 14 بازدید
بازدید دیروز: 7 بازدید
بازدید کل: 32392 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین

زندگینامه امام رضا(ع)
نگاهی گذرا به زندگانی امام رضا(ع)
سخنان معصومین(ع)درباره امام على بن موسى الرضا(ع )
فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام
اهمیت زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام)
دانلود کتاب
1
توصیه هایی از مرحوم آیة الله العظمی بهجت
زیارت -ارتباط زنده
100 سخن گرانبها از ثامن الائمّه (ع)
مقالات
نمونه هایى از فضائل وسیره فردى امام رضا (ع)
هشت درس و پیام از هشتمین امام(ع)
شعر و اس ام اس
زیارت
لوگوی وبلاگ من

حضرت امام علی ابن موسی الرضا (ع)
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

زیارت مجازی حضرت امام رضا (ع)
حضرت رضا (ع) و کمک مومنانه
[عناوین آرشیوشده]