ای دل من! آتشین آهی بر آر تا بسوزی دامن ایـن روزگار
روزگـار مـردمیها سوخته چهرهی نامــردمی افروخـته
کینهها در سینهها انباشته پرچــــم رنگ و ریـا افراشته
دشت سبز اما ز خار و کاکتوس وز تبر شد هیمـه عود و آبنوس
آب دریا تن به موج کف سپرد مـوج دریا اوج را از یــاد بـرد
جان به لب شد از ریاکاری شرف خوب بودن مرد و بودن شد هدف
آب هم آییــنه را گم کرده اسـت سنگ در دلها تراکم کرده است
تیرگی انبوه شـد پشت سحـر صبح در آفاق شب شد در به در
نغمههای عشق هم خاموش شد این قلندر بـاز شو لاپوش شد
ارغوان روی او کمرنگ شد پرنیانش همنشین سنـگ شـد
خاک را از خار و خس انباشتند یاس را در کرت شبدر کاشتنـد
نامرادی را دوا در کـار نیست مـهر دارو در دل بازار نیـست
گـر دلی مجروح گردد از جفا نیست گلخندی که تا یابد شفـا
نسخهای نو در فـریب آوردهاند بوسه، دارویی که پنهان کردهاند
در دل این روزگار پرفـسوس عاشقان را کو پناهی غیر توس
ای شفابخش دل بـیمار ما! چارهای کن از نگه در کار ما
خیل صیادان که در هر پشتهاند آهوان دشـتها را کـشتهاند
تا نـهد دل در رهت پا در رکـاب اشک پیش افتاد و دل را زد به آب
"سیدعلی موسوی گرمارودی"
فروغ روشن مشکات کبریاست رضا
نشان زنده آیات هل اتی است رضا
دلیل خلقت کون و حقیقت قرآن
بحار رحمت و سرچشمه بقاست رضا
ضیای کنگره عرش و روشنای زمین
امام هشتم و حاکم به ماسواست رضا
اساس دانش و تقوی، اصول فضل و کرم
پناه امن اسیران مبتلاست رضا
همای دولت او را فضای گیتی تنگ
ز تخته بند تن و آرزو رهاست رضا
شگفت نیست اگر شرط وحدت است چرا
که محو عشق و به دریای حق نماست رضا
وجود هر دو جهان از طفیل هستی اوست
مدار قطب زمین، حجّت خداست رضا
عجب مدار اگر خاک کوی او بویم
که جان خسته ما را شفا رضاست، رضا
شکوه منزلتش را چسان کنم تقریر؟
که جانشین نبی، پور مرتضاست رضا
از آن خدای رضایش لقب نموده رضا
مشیّت ازلی را به حق رضاست رضا
علاء الدین حجازی
منبع : امور حج و زیارت سازمان صدا و سیما